گنجور

 
صائب تبریزی

ز نغمه تا خدا یک کوچه راه است

بر این حرف بلندم نی گواه است

به حق از تنگنای نی رسیدم

خوشا ملکی که اینش شاهراه است

همه سر اناالحق می سراید

ندانم آب این نی از چه چاه است

نوایش گوش را تنگ شکر کرد

دهان نی که را تا بوسه گاه است

کباب شعله آواز گردم

که یک زنجیره او زلف آه است

نوای عود در طاقت گدازی

به آتشدستی برق نگاه است

مشو از کاسه طنبور غافل

که لبریز از شراب عقل کاه است

بکش دست نوازش بر سر چنگ

که لوح سینه ام بر مد آه است

تأمل چیست در دلها شکستن؟

تصور کن همان طرف کلاه است

گناه شرمگینان را چو صائب

زبان بی زبانی عذرخواه است