خالش خبر ز سر دهانم نمیدهد
زان راز سر به مهر نشانم نمیدهد
شد بسته راه خیر به نوعی که آن دهن
یک بوسه آشکار و نهانم نمیدهد
هرچند شد ز حلقه خط پای در رکاب
زلفش همان به دست عنانم نمیدهد
چون خال سوخت تخم امید من و هنوز
لعل لبش به آب نشانم نمیدهد
با آن که عمرهاست پریشان اوست دل
شیرازهای ز موی میانم نمیدهد
فریاد کز سیاه دلی خط عنبرین
راه سخن به کنج دهانم نمیدهد
دست از میان زلف تو کوته نمیکنم
تا از دل رمیده نشانم نمیدهد
در زیر لب مراست سخنهای آتشین
چون شمع اشک و آه امانم نمیدهد
دیگر چه واقع است که آن چشم خوابناک
در پرده رطلهای گرانم نمیدهد
هرچند چون قلم دلم از درد شد دو نیم
حرف شکایتی به زبانم نمیدهد
کی میکنم نظر به خرامش که همچو موج
بیطاقتی به آب روانم نمیدهد
صائب منم که کوه غم و درد روزگار
استادگی به طبع روانم نمیدهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بخت از دهانِ دوست نشانم نمیدهد
دولت خبر ز رازِ نهانم نمیدهد
از بهرِ بوسهای ز لبش جان همیدهم
اینم همیسِتانَد و آنم نمیدهد
مُردم در این فِراق و در آن پرده راه نیست
[...]
دوران نشان ز بخت جوانم نمیدهد
جامی ز دست پیر مغانم نمیدهد
از هر که نوشداروی جان میکنم طلب
جز از شرابخانه نشانم نمیدهد
در هجر او که گریه شده در گلو گره
[...]
بخت از قدوم دوست نشانم نمیدهد
دولت خبر ز راز نهانم نمیدهد
جان میدهم برای لقایش به صدق دل
اینم نمیستاند و آنم نمیدهد
مردم ز اشتیاق در این پرده راه نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.