ای هر دل از خیال تو میخانه دگر
هر گردشی ز چشم تو پیمانه دگر
هرمرغ پرشکسته ز فکر و خیال تو
دارد بزیر بال پریخانه دگر
از چشم نیم مست تو هر گوشه گیر را
در کنج فقر گوشه میخانه دگر
از راه عقل برده برون سرو قامتت
هر فرقه رابه جلوه مستانه دگر
هر رشته ای زشمع جهان سوز عارضت
دامی کشیده در ره پروانه دگر
از اشتیاق ذکر تو در دیده ها شده است
هر تار اشگ سبحه صد دانه دگر
در بوستان ز جلوه مستانه ات شده است
هر طوق قمریی خط پیمانه دگر
هردم ز سایه طره کافر نهاد تو
در کعبه رنگ ریخته بتخانه دگر
غیر از دل شکسته معمار عقل نیست
در شهربند عشق تو ویرانه دگر
بیدار هرکه راکه درین بزم یافته است
چشمت به خواب کرده ز افسانه دگر
زلف تراست از دل صد چاک عاشقان
در هرخم و شکنج و نهان شانه دگر
در خاک و خون تپیده تیغ ترا بود
هر رخنه ای ز دل در میخانه دگر
مرغی که دانه خور شده زان خال دلفریب
چشمش نمی پرد ز پی دانه دگر
صائب مرا ز نشأه سرشار عشق او
هر داغ آتشین شده پیمانه دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.