پرده ظلمت نپوشد چشم حیران مرا
شمع کافوری است بیداری شبستان مرا
بخیه انجم اگر بندد دهان صبح را
می توان کردن رفو چاک گریبان مرا
دیده شیران نیستان را دعای جوشن است
نیست پروایی ز اشک گرم مژگان مرا
دامن پاکان ندارد احتیاج شستشو
اشک شبنم دیده شورست بستان مرا
هر حبابی مهره گل گردد از گرد گناه
بحر رحمت از کرم شوید چو دامان مرا
از سیه روزی نیم غمگین که چون موج سراب
شب کند شیرازه، اوراق پریشان مرا
صائب از اندیشه سامان دل من فارغ است
آن که سر داده است، خواهد داد سامان مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حال و احساسات خود میپردازد. او از تاریکى و حجاب ظلمت میگوید که نمیتواند چشمش را ببندد و بیداری او شبیه شمعی است که در شبستان میدرخشد. همچنین اشاره میکند که اگر ستارهها صبح را خاموش کنند، او میتواند برای چاکهای دلش مرحم بگذارد. شاعر از عظمت و قدرت دعای شیران یاد میکند و به اشکهایی که از چشمانش میریزد، پروایی ندارد. او دامن پاکان را بدون نیاز به شستشو میداند و اشکهایش را با شبنم مقایسه میکند. در ضمن، از امید به رحمت و کرم الهی یاد میکند و از روزهای بد و غم و اندوه نمیهراسد. در نهایت، نشان میدهد که دلش هنوز در پی سامانیابی است و به آینده امیدوار است.
هوش مصنوعی: پرده تاریکی نمیتواند دید مرا بپوشاند، چرا که شمع معطر بیداری من در این شبستان روشن است.
هوش مصنوعی: اگر ستارهها بتوانند صبح را خاموش کنند، میتوانم زخمهای عمیق دل خود را نیز ترمیم کنم.
هوش مصنوعی: چشمهای شیران در میدان نبرد، به دعا و حمایت نیرویی قوی نیاز دارد و من از اشکهای گرم چشمانم هیچ نگرانی ندارم.
هوش مصنوعی: دامن معصومان نیازی به شستشو ندارد، زیرا اشکهای شبنم چشمانشان، شوری در باغ زندگی من به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: هر حبابی به خاطر گناه، به گل تبدیل میشود و در عوض، دریاچهی رحمت به دلیل بخشندگی پاک میشود، مانند اینکه دامان مرا شستشو میدهد.
هوش مصنوعی: از بدشانسی کمی غمگینم، زیرا مانند موجی که در دل شب باعث میشود اوراق پراکنده و بینظم شوند، زندگیام هم پریشان و آشفته است.
هوش مصنوعی: شاعر به این معنا اشاره دارد که دلش از افکار و نگرانیها رهایی یافته است. کسی که برای عشق یا احساساتش فداکاری کرده، در نهایت به آرامش و سامان خواهد رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر ندادی آرزوی وصل جانان ،جان مرا
زندگی نگذاشتی بی او غم هجران مرا
سرومن آغشته در اشک جگرخون من است
فارغم گر باغبان نگذاشت در بستان مرا
نیست فرقی در میان شخص من با سایه ام
[...]
ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا
من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا
جان و دل پر درد دارم هم تو در من مینگر
چون تو پیدا کردهای این راز پنهان مرا
ز آرزوی روی تو در خون گرفتم روی از آنک
[...]
مدتی گردون ز غیرت داشت سرگردان مرا
زانک در دانش مزید یافت بر اقران مرا
منت ایزد را که باز از ظلمت حرمان چو خضر
رهنما شد بخت سوی چشمه حیوان مرا
بودم اندر تیه حیرت مدتی همچون کلیم
[...]
ای سکندر دولتی کاوصاف لطفت دم به دم
میگشاید از زبان، صد چشمه حیوان مرا
تا قضا بستان سرای دولتت را ساخت، ساخت
بلبل دستان سرای آن سرا بستان مرا
در زمانت ابر میگوید به آواز بلند
[...]
هست در دیر آفتی هر دم به قصد جان مرا
زنده بردن از سر کوی مغان نتوان مرا
خانه دل بود آبادان ز تقوی وه که ساخت
عشوه های ساقی و سیل قدح ویران مرا
پرده زهدم چه سان پوشد که از آشوب می
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.