گنجور

 
صائب تبریزی

شکوه از گردش گردون ز بصیرت دورست

گوی چوگان قضا در حرکت مجبورست

ساخت هر زخم تو لب تشنه زخم دگرم

آب تیغ تو هم ای کان ملاحت شورست!

خصم بیجا به زبردستی خود می نازد

زودتر پاره کند زه، چو کمان پرزورست

گوهر شوخ، گریبان صدف پاره کند

چرخ اگر تربیت ما نکند معذورست

شوربختی چه کند با دل صد پاره ما؟

زخم ما در جگر تیغ قضا ناسورست

غور کن غور، که چون آینه بی زنگار

زره جوهر ما زیر قبا مستورست

از دم صبح چو اوراق خزان انجم ریخت

همچنان شمع به تاج زر خود مغرورست

بیشتر گشت سیه کاریم از موی سفید

حرص را گرمی هنگامه ازین کافورست

زر میندوز که چون خانه پر از شهد شود

آن زمان وقت جلای وطن زنبورست

حسن را ملک ز بیماری چشم آبادست

عشق را خانه ز ویرانی دل معمورست

تابع مطرب تردست بود وجد و سماع

چرخ در گرد بود تا سر ما پرشورست

معنی روشن و خورشید، گل یک چمنند

فکر صائب نتوان گفت چرا مشهورست

 
 
 
وطواط

شهریاری ، که بدو رایت دین منصورست

عالم علم و کرم از دل او معمورست

انوری

تا مشقت ره طاعت نبرد هرگز گفت

که ز آمد شد خدمت عصبم رنجورست

چون چنان شد که به هر گام دوره بنشیند

گر به خدمت نرسد در دو جهان معذورست

همه جور من از این کهنه دو صندوق تهیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
سیف فرغانی

نسخه عشق تو بر رق دلم مسطورست

وصف روی توبگویم که مرا دستورست

گرنویسم پراز اسرار کتابی گردد

آنچه بر رق دل (من) مسطورست

همه آفاق بریدم بمثالی فرمان

[...]

قاسم انوار

دلم از غصه هجران تو اندر شورست

ذوق جان دارد و خوش در طلب مسرورست

تو حبیبی و یقین با دل و جان نزدیکی

آن رقیبست که از جمله دلها دورست

عاشق تست، اگر خسرو، اگر شیرینست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
صائب تبریزی

عشق هر چند که در پرده بود مشهورست

حسن هر چند که بی پرده بود مستورست

هر که از چاه زنخدان تو سالم گذرد

گر بود صاحب صد دیده روشن، کورست

بود از زخم زبان خار بیابان جنون

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه