در جهان دل مبند و اسبابش
می جهد برق از ابر سنجابش
گل سیراب ازین چمن مطلب
العطش می زند لب آبش
هر که پهلو ز لاغری دزدید
پهلوی چرب اوست قصابش
ملک حیرت چه عالمی دارد
آرمیده است نبض سیمابش
بس که بادام چشم او تلخ است
زهر می بارد از شکر خوابش
کی کند یاد از فراموشان ؟
طاق نسیان شده است محرابش
صائب ازآسمان امان مطلب
که به خون تشنه است دولابش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان زیباییها و پیچیدگیهای جهان میپردازد. شاعر به ما هشدار میدهد که نباید به ظواهر فریبنده دل ببندیم، زیرا زندگی و احساسات انسانها عمیقتر و پیچیدهتر از آن است که به نظر میرسد. او به تصویری از درد و نیرنگی که در دل افراد نهفته است اشاره میکند و از تلخیها و ناپایداریهای دنیا یاد میکند. همچنین، شاعر به حس تنهایی و فراموشی انسانها در این دنیا توجه دارد و به دنبال امیدی در این بیدردیهاست. در نهایت، او از آسمان و دنیای الهی درخواست کمک میکند تا از این وضعیت نجات یابد.
هوش مصنوعی: در اینجا به ما میگوید که در زندگی به چیزهای مادی و دنیوی وابسته نشویم، چرا که اینها ناپایدار و زودگذرند. مثل برقی که از ابرها میجهد و به سرعت ناپدید میشود، این اشیاء هم در زندگی ما ممکن است به سرعت از دست بروند. پس بهتر است که به دل بستن به چیزهای زودگذر فکر نکنیم.
هوش مصنوعی: گل از چمن سیراب جلوهگری میکند و با طراوتی که دارد، نشان میدهد که تشنگیاش را در کنار آب برق میزند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از لاغری دوری کند و به سمت چاقی برود، به نوعی به قصابی که او را پرورش داده است، وابسته است.
هوش مصنوعی: حالت حیرت و شگفتی این عالم وصفناپذیر است، گویی که زندگی و تحرک او در حال خواب و سکون است.
هوش مصنوعی: چشمان او به اندازهای تلخ و غمگین است که حتی زهر از خواب شیریش خارج میشود.
هوش مصنوعی: کیست که از فراموششدگان یاد کند؟ یادشان مانند محرابی است که به طاق نسیان درآمده و دیگر به فراموشی سپرده شده است.
هوش مصنوعی: صائب از آسمان پیامی نرسیده که حکایت از تشنگی و نیاز به خون دارد، در حالی که گردونه زندگی در جریان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عقل را نقل کرده اسبابش
نفس را پی بریده انسابش
فندقی رنگ داده عنابش
گشته شنگرف سوده سیمابش
هیچ چشمی ندیده در خوابش
رخ ندید آفتاب و مهتابش
هر که بی دوست میبرد خوابش
همچنان صبر هست و پایابش
خواب از آن چشم چشم نتوان داشت
که ز سر برگذشت سیلابش
نه به خود میرود گرفته عشق
[...]
تابد از هر بدن برون تابش
تابشش را ببین و دریابش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.