گنجور

 
صائب تبریزی

مرا که پرده چشم و حجاب هر دو یکی است

قماش چهره او با نقاب هر دو یکی است

رسانده است به جایی غرور حسن ترا

که صبر پیش تو و اضطراب هر دو یکی است

ز دیدن تو شود دیده ها ستاره فشان

فروغ روی تو و آفتاب هر دو یکی است

به گوهری نرسد رشته اش ز بیتابی

دل رمیده و موج سراب هر دو یکی است

چو رخنه در دل سنگین یار ممکن نیست

چه خون ز دیده فشانی چه آب، هر دو یکی است

به مطلبی نرسد از ستاره سوختگی

مآب گریه من با کباب هر دو یکی است

نگاه تلخ و شکر خنده های شیرینش

به مشرب من عاشق شراب هر دو یکی است

گهی ستاره فشانم، گهی ستاره شمار

شب جدایی و روز حساب هر دو یکی است

چو از حیا نتوان از تو کام دل برداشت

چه در کنار درآیی چه خواب، هر دو یکی است

به آبرو ز حیات ابد قناعت کنم

که طعم زندگی و طعم آب هر دو یکی است

ز علم، مقصد اصلی رسیدن است به عین

وگرنه پایه خشت و کتاب هر دو یکی است

چو راه عشق ندارد نهایتی صائب

اگر درنگ کنی ور شتاب، هر دو یکی است