برگ کاهی نیست کشت نابسامان مرا
خوشه از اشک پشیمانی است دهقان مرا
هست از روز ازل با پیچ و تاب آمیزشی
چون میان نازک خوبان، رگ جان مرا
مزرع امید من از سیر چشمی تازه روست
شبنمی سیراب دارد باغ و بستان مرا
دیده آیینه از نقش پریشان سیر شد
نیست سیری از تماشا چشم حیران مرا
فکر شورانگیز من دیوانگی می آورد
هست زنجیر جنون شیرازه دیوان مرا
بر دل آزاده من فکر مهمان بار نیست
از دل خود روزی آماده است مهمان مرا
نامه ناشسته نتوان یافت در دیوان حشر
گر بیفشارند روز حشر دامان مرا
نیست بی داغ جنون صائب دل غم دیده ام
هیچ کس بی گل ندارد یاد، بستان مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این قطعه به توصیف احساسات عمیق و پندارهای خود میپردازد. او اشاره میکند که کشت و کار دلش در جهان نابسامان است و اشکها و پشیمانیهایش همچون خوشههای غم در وجودش حضور دارند. قدمت عشق و زندگی برای او پر از پیچیدگی و زیبایی است و امیدش از نگاه به زیباییها سیراب میشود. چشمان او هرگز از زیباییها سیر نمیشوند و افکارش درگیر احساسات دیوانهوار است. او بیان میکند که دل آزادهاش منتظر مهمانی از عشق است و بر این باور است که در روز قیامت، نمیتواند دستاوردهای خود را بهراحتی گردآوری کند. در نهایت، او به احساساتش نسبت به عشق و غم اشاره کرده و میگوید که هیچکس بدون محبت و زیباییها نمیتواند زندگی کند.
هوش مصنوعی: کشت و کار من نه یک برگ کاه است و نه به سامان؛ بلکه حاصل آن فقط خوشهای از اشکهای پشیمانی است که دهقان زندگیام را میسازد.
هوش مصنوعی: از روز ازل، با حرکتی لطیف و دلربا، پیوندی با احساسات عمیق من وجود داشته که همچون رگ جانم به زندگیام معنا میبخشد.
هوش مصنوعی: مزرعه امید من، به سبب دیدن چیزهای نو و تازه، شاداب و سرزنده شده است. شبنم به باغ و بوستان من زندگی و آب و روحت تازه میبخشد.
هوش مصنوعی: چشم من به تصویرهای نامنظم خسته شده است، اما هنوز هم از تماشای زیباییهای پر رمز و راز سیر نمیشود.
هوش مصنوعی: تفکر شگفتانگیز من باعث دیوانگی میشود و این زنجیر جنون، نظم و ساختار دیوان من را به هم میریزد.
هوش مصنوعی: دل من آزاد است و نیازی به فکر کردن به مهمانان ندارم، زیرا همیشه از داخل خودم برای مهمانانم چیزی دارم که آماده است.
هوش مصنوعی: در روز قیامت اگر به من فشار آورند، نمیتوان نامهای بدون لکه یا عیبی از من پیدا کرد.
هوش مصنوعی: دل من پر از درد و غم است و نمیتواند بدون عشق و جنونی که در دل دارم زندگی کند. هیچ کسی نمیتواند یاد و خاطرهای شیرین بدون آنچه که در دلش دارد، تجربه کند، مانند باغی که بدون گل نخواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر ندادی آرزوی وصل جانان ،جان مرا
زندگی نگذاشتی بی او غم هجران مرا
سرومن آغشته در اشک جگرخون من است
فارغم گر باغبان نگذاشت در بستان مرا
نیست فرقی در میان شخص من با سایه ام
[...]
ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا
من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا
جان و دل پر درد دارم هم تو در من مینگر
چون تو پیدا کردهای این راز پنهان مرا
ز آرزوی روی تو در خون گرفتم روی از آنک
[...]
مدتی گردون ز غیرت داشت سرگردان مرا
زانک در دانش مزید یافت بر اقران مرا
منت ایزد را که باز از ظلمت حرمان چو خضر
رهنما شد بخت سوی چشمه حیوان مرا
بودم اندر تیه حیرت مدتی همچون کلیم
[...]
ای سکندر دولتی کاوصاف لطفت دم به دم
میگشاید از زبان، صد چشمه حیوان مرا
تا قضا بستان سرای دولتت را ساخت، ساخت
بلبل دستان سرای آن سرا بستان مرا
در زمانت ابر میگوید به آواز بلند
[...]
هست در دیر آفتی هر دم به قصد جان مرا
زنده بردن از سر کوی مغان نتوان مرا
خانه دل بود آبادان ز تقوی وه که ساخت
عشوه های ساقی و سیل قدح ویران مرا
پرده زهدم چه سان پوشد که از آشوب می
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.