شود خون عاقبت هر دل که زلفش را به چنگ افتد
خلاصی نیست هر کس را که در قید فرنگ افتد
نباشد هیچ نوشی در جهان تلخ بی نیشی
زبند نی، شکر آزاد چون گردد به تنگ افتد
به تمکین خموشی بر نیاید هیچ کج بحثی
که گردد راست قلابی که در کام نهنگ افتد
دل از خط بناگوش تو دارد آنقدر راحت
که طوفان دیده ای را دامن ساحل به چنگ افتد
نباشد تاب غربت نازپروردان گلشن را
که گل بر گوشه دستار زود از آب و رنگ افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و دردناک عاشقی است. شاعر به توصیف عواقب عشق و وابستگی به معشوق میپردازد و از دست نیافتنی بودن آزادی در عشق سخن میگوید. او میگوید که هیچ لذتی در زندگی بدون مشکل و چالش وجود ندارد و در عشق، همچون قلابی که در کام نهنگ افتاده، انسان نمیتواند از مشکلات فرار کند. همچنین، شاعر به راحتی دل و آرامش خود در مواجهه با طوفانها اشاره میکند و نسبت به غربت و دوری از معشوق احساس ناتوانی و آسیبپذیری میکند. در نهایت، او به زودگذر بودن زیباییها و لطافتهای زندگی اشاره میکند که به سادگی از بین میروند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به زلف محبوب گرفتار شود، سرانجام دل او به خون خواهد نشست. هیچکس نمیتواند از این قید آزاد شود.
هوش مصنوعی: هیچ نوشیدنی در دنیا وجود ندارد که طعم تلخ نداشته باشد، مگر اینکه از بند نیش زنبور آزاد باشد، زیرا زمانی که شکر در تنگ بیفتد، تلخ میشود.
هوش مصنوعی: در سکوت و آرامش، هیچ بحثی نمیتواند رخ دهد که حقیقت را به صورت نادرست نشان دهد، مانند قلابی که به دهان نهنگ بیفتد.
هوش مصنوعی: دل من به آرامش و زیبایی خط و خال صورت تو چنان وابسته است که میتواند حتی در دل طوفان، دامن ساحل را به راحتی بگیرد و در آنجا آرامش یابد.
هوش مصنوعی: نازپروردگان گلشن با غم دوری نمیتوانند کنار بیایند؛ چرا که زیبایی و طراوت مانند گل، به زودی از رنگ و لعابشان میافتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پس از نه مه جهان را دامن عیشی به چنگ افتد
مرقع تا کدامین خار و خارا را به رنگ افتد
نخستین جامه بر اندازه حسن تو ببریدند
قبا بر قد سرو از بهر آن کوتاه و تنگ افتد
به عشق رویت از دل ارغوان و لاله می چینم
[...]
گلستان شو ز می تا نوبهار از چشم رنگ افتد
ز بیتابی گلی هر گوشه با سروی به جنگ افتد
تماشا می کند آیینه چشم غزالانش
نگاه او اگر بر داغ تصویر پلنگ افتد
خوش آن شوری که از نیرنگ چون مجلس بیارایی
[...]
مبادا کار من با چشمت ای مژگان خدنگ افتد
گرفتار تو هر کس گشت در قید فرنگ افتد
ز من کرداست سنگ سرمه رو گردان نگاهت را
الهی خاک گردد سرمه و آتش به سنگ افتد
رفیق از کف مده خواهی که در منزل بری خود را
[...]
چنین کز تاب می گلبرگ حسنت شعلهرنگ افتد
مصور گر کشد نقش تو آتش در فرنگ افتد
به دل پایی زن و بگذر که با این سرگرانیها
تأمل گر کنی در خانهٔ آیینه سنگ افتد
جهان شور نفس دارد ز پاس دل مشو غافل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.