گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد
شانه را دست در آن زلف نگارین گردد
کار عشاق کند صورتی آخر پیدا
تیشه کوهکن آیینه شیرین گردد
حسن بی شرم کند اهل هوس را گستاخ
خنده گل سبب جرأت گلچین گردد
سخن عشق کند در دل افسرده اثر
مرده در گور اگر زنده به تلقین گردد
حرص دنیا شود افزون ز کهنسالیها
خار هر چند شود خشک شلایین گردد
عمر غفلت زدگان زود به انجام رسد
که سبکسیر شود سیل چو سنگین گردد
رنگی از گلشن در بسته ندارد گلچین
هر که خاموش شد ایمن ز سخن چین گردد
نه چنان کشتی بیتابی من دریایی است
که وصال تو مرا لنگر تسکین گردد
صلح با ذره ز خورشید جهانتاب کند
هرکه قانع به زر از چهره زرین گردد
طایری را که ز دام تو رهایی جوید
نقش بر بال و پرش چنگل شاهین گردد
با خودی ره نتوان برد به یزدان صائب
هر که پوشد نظر از خویش خدابین گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد
شانه را دست در آن زلف نگارین گردد
مانع شوخی آن چشم نشد پرده خواب
برق در ابر محال است بتمکین گردد
می بری دلبری ای شوخ زحد، می ترسم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.