گنجور

 
صائب تبریزی

بوسه از لعلت قدح در چشمه کوثر زده است

خنده از تنگ دهانت غوطه در شکر زده است

می توان کردن به نرمی راه در دلهای سخت

رشته از همواری خود غوطه در گوهر زده است

در دبستان ریاضت، فرد باطل نیستیم

صفحه پهلوی ما را بوریا مسطر زده است

چین ابرو را چه در آزار ما سر داده ای؟

غیر آه بی اثر دیگر چه از ما سر زده است؟

آسمان در شور چشمی بیگناه افتاده است

اشک شور من نمک در دیده اختر زده است

صد خیابان سرو، پا انداز نخل سرکشت!

با تن تنها مکرر بر صف محشر زده است

جوش غیرت می زند خون شفق از رشک من

برق را مژگان آتشدست من خنجر زده است

چون ننوشد کاسه کاسه زهر صائب مدعی؟

کلک از شیرین زبانی نیش بر شکر زده است