گنجور

 
صائب تبریزی

وقت است از شکوفه چمن سیمتن شود

هر خار خشک یوسف گل پیرهن شود

دست نگار بسته شود هر کف زمین

هر گوشه دلپذیر چو کنج دهن شود

از مظهر جلال شود جلوه گر جمال

داغ پلنگ، چشم غزال ختن شود

خاک از شکوفه جلوه شکرستان کند

هر برگ سبز طوطی شکر شکن شود

آرد کف از شکوفه به لب بحر نوبهار

دامان خاک تیره پر از یاسمن شود

خاک از صفای سینه چو آب برهنه رو

آیینه دار سرو وگل ونسترن شود

هر برگ لاله از رخ شیرین خبر دهد

هر سنگ پاره ای جگر کوهکن شود

شاخ از گل شکفته شود مشرق سهیل

سنگ از فروغ لاله عقیق یمن شود

زان سان که خط وخال فزاید جمال را

حسن چمن زیاده ز زاغ وزغن شود

غافل مشو که سنبل گلزار جنت است

صائب ز عشق، هر که پریشان سخن شود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بابافغانی

هر دل که گرم از آتش پنهان من شود

گر کافر فرنگ بود بت شکن شود

از دل که بگسلم گره ی غم ز تیر آه

تبخاله یی زند سر و مهر دهن شود

مجنون کجا و همدمی بلبلان باغ

[...]

کلیم

خط چون سپاه حسنِ تو را صف شکن شود

ریشِ تو مرهمِ دلِ پرداغِ من شود

ابرو به گوشه ای رود از ملک دلبری

چشمی که بود میکده، بیت الحزن شود

عادت به صبر ، عاشق رنجیده را مده

[...]

صائب تبریزی

خلوت ز گفتگوی دو تن انجمن شود

از خامشی هزار زبان یک سخن شود

در دیده ای که سرمه وحدت کشید عشق

داغ پلنگ، چشم غزال ختن شود

چون خار پشت می گزدش گوی آفتاب

[...]

سیدای نسفی

روزی که یار مست برون از چمن شود

بلبل غریب گردد و گل بی وطن شود

گر در چمن حدیث لبش در میان نهم

گل گوید آنقدر که سراپا دهن شود

بر دست خویش کوهکن آخر هلاک شد

[...]

مشتاق اصفهانی

از باد زلف تو چو شکن درشکن شود

یارب مباد اینکه دلم بی‌وطن شود

باید ز عشق قوت بازو نه هر کسی

کافتاد تیشه‌ای بکفش کوهکن شود

عشقم رهاند از غم دنیا که دیده است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه