گنجور

 
صائب تبریزی

اول ثنای عشق فصیحان اداکنند

آری طعام را به نمک ابتدا کنند

نقش مراد طرح به اقبال می دهند

جمعی که تکیه گاه خود از بوریا کنند

ظاهر شود که خلق چه دارند در بساط

در کشوری که یوسف ما رابها کنند

زخم دهان شکوه نمایان نمی شود

مردم به قدر حاجت اگر اکتفا کنند

نتوان میان حسن ومحبت دویی فکند

از هم چگونه شیر وشکر را جدا کنند

باشد به از ملایمت مردم خسیس

اهل کرم درشتی اگر با گدا کنند

عالم حریف دشمنی ما نمی شود

ما را اگر به بیکسی ما رهاکنند

صائب جماعتی که به معنی رسیده اند

تسخیر دل به یک سخن آشناکنند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال‌الدین اسماعیل

ای پیشوای شرع که ایناء روزگار

از بهر دفع ظلم بتو النجا کنند

ارباب فضل ملتزم منّتی شوند

در خدمت تو گر بمثل جان فدا کنند

احوال روزگار از آن شد که بعد ازین

[...]

کمال خجندی

آنجا که وصف گیری آن دلربا کنند

از مشک اگر کنند حدیثی خطا کنند

گر کام اوست ریختن خون عاشقان

آن به که کامش از دل شیدا روا کنند

بیهوده رنج می برد از دست ما طبیب

[...]

جهان ملک خاتون

درد دل مرا چو اطبا دوا کنند

درمان درد ما لب لعل شما کنند

بیچارگان شوق که بینند روی او

این بس بود ز دور که او را دعا کنند

شاهان چو در گذار ببینند خسته ای

[...]

حافظ

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بُوَد که گوشهٔ چشمی به ما کنند

دَردَم نهفته بِه ز طبیبانِ مدعی

باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند

معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد

[...]

نسیمی

آنجا که وصف سرو گل اندام ما کنند

جانها به جای جامه به بویش قبا کنند

آنان که یافتند اثر کیمیای «فضل »

مس را به التفات نظر کیمیا کنند

ای خسته ای که بی خبر از درد دوستی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه