گنجور

 
صائب تبریزی

راز من نقل مجالس ز صفای گهرست

همچو آیینه مرا هر چه بود در نظرست

زین چه حاصل که رخ یار مرا در نظرست؟

چشم حیرت زدگان حلقه بیرون درست

توشه برداشتن آیینه سبکباران نیست

جگر خویش خورد هر که به ما همسفرست

به خموشی چمن آرا لب مرغان را بست

سنگ دندان پریشان سخنان گوش کرست

تکیه بر دوستی ساخته خلق مکن

کاین بنایی است که ناساخته زیر و زبرست

پنبه بر داغ دل هر که گذاری امروز

تیغ خورشید قیامت چو برآید، سپرست

هر که در چشمه سوزن سفر دریا کرد

سفرش باد مبارک که حدیدالبصرست

شکرابی که ازان عیش رقیبان تلخ است

به مذاق من دلسوخته شیر و شکرست

خار را تشنه جگر سر به بیابان ندهد

هر که چون آبله در راه طلب دیده ورست

گرچه موی کمر و رشته جان باریک است

جاده حسن سلوک از همه باریکترست

صائب این آن غزل حضرت سعدی است که گفت

عشقبازی دگر و نفس پرستی دگرست

 
 
 
سعدی

هر کسی را نتوان گفت که صاحب‌نظر است

عشقبازی دگر و نفس‌پرستی دگر است

صائب تبریزی

همین شعر » بیت ۱۱

صائب این آن غزل حضرت سعدی است که گفت

عشقبازی دگر و نفس پرستی دگرست

امیر معزی

این چه شادی است‌ که زو در همه عالم خبرست

وین چه شکرست‌ که زو در همه عالم اثرست

این چه بادست که او را ز نعیم است نسیم

وین چه ابرست‌ که او را ز سعادت مَطَرست

وین چه سورست که پنداری جشنی است بزرگ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
جمال‌الدین عبدالرزاق

اینهمه لاف مزن گر چه ترا سیم وزراست

که زر وسیم بر اهل خرد مختصرست

دل مبند ار خردی داری بر سیم وزرت

که زروسیم جهان همچو جهان در گذرست

زوبدنیات حسابست بعقبات عقاب

[...]

مجیرالدین بیلقانی

روز بس خرم و موسم ز همه خوبترست

عید فطرست که عالم همه پر زیب و فرست

باز در مهد شرف کوکبه عید رسید

موکب عشرت و شادی و طرب بر اثرست

شاهد عید که آنرا مه نو می خوانند

[...]

مولانا

تا نلغزی که ز خون راهِ پس و پیش‌ ترست

آدمی‌دزد زِ زردزد کنون بیشترست

گربزانند که از عقل و خبر می‌دزدند

خود چه دارند کسی را که ز خود بی‌خبرست

خود خود را تو چنین کاسد و بی‌خصم مدان

[...]

ابن یمین

مدتی در طلب مال جهان کردم سعی

تا بآخر خبرم شد که ز نفعش ضررست

عوض هر چه بمن داد فلک عمر ستد

نکند فایده فریاد که اینش هدرست

عمر ضایع شده و مال نماندست بجا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه