دل گرفته کی از لاله زار بگشاید
ز دستهای نگارین چه کار بگشاید
فغان که شاهد گل را بهار کم فرصت
امان نداد که از پانگار بگشاید
دل پر آبله من به خاک وخون غلطد
گره ز آبله هر که خار بگشاید
جهان فروزی ماه وستاره چندان است
که مهر پرده صبح از عذار بگشاید
چنین که دایره راتنگ کرده است سپهر
عجب که غنچه ز باد بهار بگشاید
به هیچ چیز جهان دل نمی نهد صائب
اگر کسی نظر اعتبار بگشاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساسات عمیق و غمگینی را بیان میکند. شاعر از دلتنگی و دردهای ناشی از جدایی و فراق سخن میگوید و به زیباییهای طبیعت و عشق اشاره میکند. او به زندگی و سرنوشت اشاره دارد و بیان میکند که زیباییهای دنیا و فرصتهای زندگی به سرعت میگذرد و انسانها باید از آن بهرهبرداری کنند. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که ارزش و اعتبار واقعی امور در همین دنیا و در نگاه انسانها نهفته است.
هوش مصنوعی: دل در این شعر به وسعتی از غم و اندوه اشاره دارد که در میان لالهزارها احساس میشود. هیچ چیز نمیتواند این احساس را تغییر دهد و گشایش یا بهبودی از آن برنمیآید، حتی با وجود زیباییهای دلربا و دلنشین. در واقع، دلگرفتگی به قدری عمیق است که زیباییها و لذتها نمیتوانند آن را تسکین دهند.
هوش مصنوعی: آه که بهار فرصتی به گل شاهد نداد تا خود را نمایان کند و زیباییاش را بیپرده نشان دهد.
هوش مصنوعی: دل پر از درد و زخم من در سختی و رنج میغلتد و هر کسی که بخواهد مشکلات و دردها را از سر راه من بردارد، باید برای این زخمها و رنجها تلاش کند.
هوش مصنوعی: جهان پر از نور و درخشندگی ماه و ستارگان است به طوری که خورشید صبح آرام آرام پردهی شب را کنار میزند.
هوش مصنوعی: زمانه به قدری تنگ و سخت شده که جای تعجب است اگر غنچهای به خاطر وزش باد بهار باز شود.
هوش مصنوعی: اگر کسی به عمق و ارزش چیزها نگاه کند، صائب میگوید که دل به هیچ چیز این جهان نمیسپارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به حلقه ای که سر زلف یار بگشاید
زمانه را و مرا هر دو کار بگشاید
ز دست رفتم و دستم نرفت در زلفش
کزان گره گرهی یادگار بگشاید
چو وصل او در امید در جهان بر بست
[...]
نماند هیچ کریمی که پای خاطر من
ز بند حادثهٔ روزگار بگشاید
خیال بود مرا کان غرض که مقصود است
حصول آن غرض از شهریار بگشاید
بدان هوس بر سلطان کامران رفتم
[...]
صبا، چون پرده ز روی بهار بگشاید
عروس گل، تتق از صد بار بگشاید
چو چشم یار نماید بعینه نرگس
که بامداد ز خواب خمار بگشاید
گشاد باغ ز نرگس هزار چشم و کجاست
[...]
مرا ز صحبت باران چه کار بگشاید
که کارم از گره زلف یار بگشاید
چو طره باز کند برقرار هر روزه
از بند غصه دل بیقرار بگشاید
حصار عمر چه محکم کنی که غمزة او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.