لطیفه ای عجب است این که لعل سیرابش
مدام می چکد وکم نمی شود آبش
کسی که راه به بحر محیط وحدت برد
غریب نیست درآغوش دشت سیلابش
چو مرده ای است که خوابانده اند در کافور
کسی که در شب مهتاب می برد خوابش
چو تیر سخت کمان میجهد برون عارف
ز مسجدی که بود رو به خلق محرابش
قدی که خم شود از بار درد و غم صائب
نهنگ می کشد از بحر عشق قلابش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالتها و احساسات عمیق انسانی میپردازد. نویسنده با استفاده از نمادهایی مانند "لعل" و "بحر محیط وحدت"، احساسات عاشقانه و پیوند با زیبایی و حقیقت را به تصویر میکشد. اشاره به "مردۀ خوابانده در کافور" به نوعی از بیتحرکی و ناآگاهی در زندگی اشاره دارد، در حالی که "تیر سخت کمان" نماد تلاش و شجاعت در مواجهه با چالشهاست. در نهایت، اشاره به "قد خم شده" نشان دهنده بار سنگین عشق و غم است که این احساسات را به تصویر میکشد. به طور کلی، شعر از پیچیدگیها و لذتهای عشق و زندگی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: این یک نکته جالب است که این لعل (گوهر گرانبها) همواره سیراب میشود و همواره آب آن به طور مداوم چکیده میشود، ولی هرگز کم نمیشود.
هوش مصنوعی: کسی که به عمق دریای یکتایی و ارتباط با آن برسد، در آغوش طبیعت و زیباییهای آن احساس غریبی نمیکند.
هوش مصنوعی: شخصی مثل مرده ای است که در کافور خوابانده شده و به آرامی در شب مهتاب در خواب فرو رفته است.
هوش مصنوعی: همانطور که تیر محکم از کمان به بیرون پرتاب میشود، عارف نیز از مسجدی که به مردم رو کرده، خارج میشود.
هوش مصنوعی: قدی که از شدت درد و غم خم شده، صائب همانند یک نهنگ، از دریای عشق قلابش را بیرون میآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب سیاه به تاریکی ار نشینم به
که از چراغ لئیمان به من رسد تابش
جگر بر آتش حرمان کباب اولیتر
که از سقایهٔ دونان کنند سیر آبش
شب سیاه به تاریکی ار نشینم به
که از چراغ لئیمان به من رسد تابش
جگر بر آتش حرمان کباب او لیتر
که از سقایۀ دو نان کنند سیرابش
شب دراز بتاریکی ار نشینم به
که از چراغ لئیمان بمن رسد تابش
جگر ز آتش حرمان کباب اولی تر
که از سقایه دونان کنند سیرابش
شکست رنگ مرا رنگ همچو مهتابش
ربود خواب مرانرگس گرانخوابش
میان برهمن وبت حصار سنگ کشد
نظر فریبی ابروی همچو محرابش
عقیق خون مسیحا به زیرلب دارد
[...]
ابومسیلمه گر دعوی نبوت کرد
جز این چه سود که خوانند خلق کذابش
گرفتم آنکه به شب کرمکی همی تابد
چه حدٌ آنکه برابر کنی به مهتابش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.