بی گل رخسار او هرگاه در بستان شدم
خنده بیدردی گل دیدم وگریان شدم
عشق بر هر کس که زورآورد من گشتم خراب
سیل در هر کجا که پا افشرد من ویران شدم
لقمه بی استخوان من لب افسوس بود
در چه ساعت بر سر خوان فلک مهمان شدم
برگ کاه من ز حیرت پشت بر دیوار داشت
جذبه ای از برق دیدم آتشین جولان شدم
بیقراران پای نتوانند در دامن کشید
دامن مطلب به دست افتاد سرگردان شدم
خنده می گویند صبح نوبهار عشرت است
من ندیدم روزخوش چون غنچه تا خندان شدم
بحر رحمت را تصور کرده بودم بیکنار
از غبار خط به گرد عارضش حیران شدم
کاسه در یوزه پیش خضر صائب چون برم
من که از فکر دهانش چشمه حیوان شدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عاشقانه و اندوه شاعر است. شاعر در بستان با دیدن چهره محبوبش، دچار شوری درونی میشود و به خاطر عشق، نابود میشود. او با زبانی نمادین به بیان درد و رنج خود میپردازد و از بیوقفه بودن اندوهش در دنیای عشق میگوید. همچنین اشاره میکند که هر لحظه زندگیاش تحت تأثیر این عشق بوده و او را به ویرانی کشانده است. شاعر به تصویرسازیهای متنوعی از احساسات خود پرداخته و در نهایت تأکید دارد که شادی و خوشی واقعی را هرگز تجربه نکرده است.
هوش مصنوعی: هر زمان که به باغ میروم و چهره او را بدون گل میبینم، خندهای بدون درد از گلها میبینم و به خاطر این احساس غمگین میشوم.
هوش مصنوعی: عشق بر هر کسی که غلبه کند، باعث ویرانی من میشود. مانند سیلی که در هر جایی که پا بگذارم، من را نابود میکند.
هوش مصنوعی: من در لحظهای به دنیا آمدم که در میان غم و اندوه بود، مانند لقمهای بی استخوان که نتوانم از آن لذت ببرم. زندگی من، مانند میهمانی بر سر سفرهای بزرگ و بیانصاف، پر از چالشها و مشکلات بوده است.
هوش مصنوعی: برگ کاه من به خاطر حیرت و شگفتی، به دیوار تکیه داده بود. در این حالت، انرژی و جذبهای آتشین را مشاهده کردم که مرا به هیجان آورده و به حرکت درآورد.
هوش مصنوعی: بیصبر و قراران نمیتوانند در دامن خود، خواستهها را بربایند و بهدست بیاورند. ناچار در جستوجوی آنها سرگردان شدم.
هوش مصنوعی: میگویند که خنده نشانهی شادی و خوشی در صبح بهاری است، اما من هیچ روز خوشی را مانند روزی که غنچه باز شده و خندان شده باشد، ندیدهام.
هوش مصنوعی: من تصور میکردم دریاچهای از لطف و رحمت وجود دارد، اما وقتی با جمالش روبهرو شدم و غبار خطاهای خودم را دیدم، دچار حیرت و شگفتی شدم.
هوش مصنوعی: در کنار خضر، من نیز مانند کاسهای در دستان او هستم. چگونه میتوانم به این فکر کنم که از کلام او، زندگی و حیات به دست آوردهام؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز از سودای زلفش بی سرو سامان شدم
در شعاع حسن او شیدائی و حیران شدم
تا که خورشید جمال نوربخش او بتافت
ظلمت ما نور گشت و همچو مه تابان شدم
چون بدیدم از همه ذرات مهر روی دوست
[...]
دلخوشی هرگز نمی افتد شگون بر اهل عشق
گریه کردم سالها، گر یک نفس خندان شدم
از کدامین میزبان نالم، که چون مینای می
غیر خون چیزی نخوردم، هر کجا مهمان شدم
پیرو آیینه ام در پیشگیریهای عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.