گنجور

 
صائب تبریزی

نقطه خال لبت خط بر سویدا می‌کشد

در گوشت حلقه در گوش ثریا می‌کشد

حسن را در عشق می‌جوید دل بینای ما

بوی یوسف از گریبان زلیخا می‌کشد

داغ سودا می‌زند چشمک به برگ لاله‌ام

ناله زنجیر، شوقم را به صحرا می‌کشد

چون حبابم چشم بر سر جوش صاف باده نیست

قسمت من انتظار درد مینا می‌کشد

تا به فردای جزا زهر ندامت می‌خورد

هرکه امروز انتظار عیش فردا می‌کشد

ابر چشمم چون به میدان جگرداری رود

قطره اشک مرا بر روی دریا می‌کشد

صائب از افسانه زلف دراز او مگو

آخر این سر رشته افسون به سودا می‌کشد

 
 
 
مولانا

دشمن خویشیم و یار آنک ما را می‌کشد

غرق دریاییم و ما را موج دریا می‌کشد

زان چنین خندان و خوش ما جان شیرین می‌دهیم

کان ملک ما را به شهد و قند و حلوا می‌کشد

خویش فربه می‌نماییم از پی قربان عید

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

عین دریاییم و ما را موج دریا می‌کشد

وین دل دریا دل ما سوی مأوا می‌کشد

مشکل ما چون که حلوای لبش حل می‌کند

دور نبود خاطر ما گر به حلوا می‌کشد

دست ما و دامن او آب چشم و خاک راه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
حسین خوارزمی

جان فدای آنکه ما را بی‌محابا می‌کشد

کشته را جان می‌دهد پنهان و پیدا می‌کشد

تیر دلدوز خدنگ غمزه خونریز خود

سوی دیگر می‌کشد آن شوخ و ما را می‌کشد

آن قد و بالا بلای جان عاشق شد بلی

[...]

خیالی بخارایی

هرشبی زلفش مرا در بند سودا می‌کشد

لیک آن بدعهد را خاطر دگر جا می‌کشد

ما ز گریه غرق آب دیده گشتیم و هنوز

همچو سرو آن شوخ هردم دامن از ما می‌کشد

دردمندان را ز رنج دل کشیدن چاره نیست

[...]

اهلی شیرازی

زنده می‌سازد لب او خلق و ما را می‌کشد

وای بر جان کسی کورا مسیحا می‌کشد

کاش یوسف در میان ناید که آن دست و ترنج

دیگران را می‌برد دست و زلیخا می‌کشد

یک نفس از صید دل‌ها چشم او آسوده نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه