نقطه خال لبت خط بر سویدا میکشد
در گوشت حلقه در گوش ثریا میکشد
حسن را در عشق میجوید دل بینای ما
بوی یوسف از گریبان زلیخا میکشد
داغ سودا میزند چشمک به برگ لالهام
ناله زنجیر، شوقم را به صحرا میکشد
چون حبابم چشم بر سر جوش صاف باده نیست
قسمت من انتظار درد مینا میکشد
تا به فردای جزا زهر ندامت میخورد
هرکه امروز انتظار عیش فردا میکشد
ابر چشمم چون به میدان جگرداری رود
قطره اشک مرا بر روی دریا میکشد
صائب از افسانه زلف دراز او مگو
آخر این سر رشته افسون به سودا میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزلی که در اینجا ذکر شده، احساسی عمیق و عاشقانه را توصیف میکند. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و نمادین، به احساسات عشق و دردهای ناشی از آن میپردازد.
او از خطوط خال لب و حلقه در گوش به عنوان نماد زیبایی و عشق یاد میکند و بوی یوسف را که به زلیخا نسبت میدهد، به عشق و تمایل اشاره میکند. شاعر به داغ عشق و شوقی که دارد اشاره میکند و به نوعی از انتظار و درد ناشی از آن ابراز ناراحتی میکند.
در نهایت، او به سرنوشت و عواقب اعمال خود اشاره میکند و میگوید که کسانی که امروز به دنبال لذتهای آنی هستند، در آینده عذاب ندامت را خواهند چشید. همچنین از اشکها و غمهایش در میانه یک کشمکش احساسی یاد میکند و به زیبایی و افسون زلف محبوب اشاره دارد.
هوش مصنوعی: نقطه سیاه لب تو خطی را بر سفیدی میکشد و در گوشت، حلقهای مانند گوشواره به مانند ثریا قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: دل بینای ما در عشق، در جستجوی زیبایی است و عطر یوسف را از گریبان زلیخا استشمام میکند.
هوش مصنوعی: چشمم به زیباییهای زندگی مثل گل لاله میتابد و احساساتی مانند درد و شوق در دل دارم. این احساسات به من انگیزه میدهند تا به سوی آزادی و طبیعت بروم.
هوش مصنوعی: من مانند حبابی هستم که بر روی سطح آرام یک جریان قرار دارد و در انتظار میگذرانم. زندگی من پر از درد و امید است، اما حس میکنم که خوشبختی و لذت دور از دسترس است.
هوش مصنوعی: هر که امروز به دنبال خوشیها و لذتهای آینده است، در روز حساب و جزا زهر پشیمانی را خواهد چشید.
هوش مصنوعی: چشم من مانند ابر، وقتی به یاد تو میافتم، اشکهایم را با خود به دریا میبرد.
هوش مصنوعی: صائب، دربارهی داستان زلفهای بلند او سخن مگو، زیرا این موضوع در نهایت به عشق و دیوانگی منجر میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دشمن خویشیم و یار آنک ما را میکشد
غرق دریاییم و ما را موج دریا میکشد
زان چنین خندان و خوش ما جان شیرین میدهیم
کان ملک ما را به شهد و قند و حلوا میکشد
خویش فربه مینماییم از پی قربان عید
[...]
عین دریاییم و ما را موج دریا میکشد
وین دل دریا دل ما سوی مأوا میکشد
مشکل ما چون که حلوای لبش حل میکند
دور نبود خاطر ما گر به حلوا میکشد
دست ما و دامن او آب چشم و خاک راه
[...]
جان فدای آنکه ما را بیمحابا میکشد
کشته را جان میدهد پنهان و پیدا میکشد
تیر دلدوز خدنگ غمزه خونریز خود
سوی دیگر میکشد آن شوخ و ما را میکشد
آن قد و بالا بلای جان عاشق شد بلی
[...]
هرشبی زلفش مرا در بند سودا میکشد
لیک آن بدعهد را خاطر دگر جا میکشد
ما ز گریه غرق آب دیده گشتیم و هنوز
همچو سرو آن شوخ هردم دامن از ما میکشد
دردمندان را ز رنج دل کشیدن چاره نیست
[...]
زنده میسازد لب او خلق و ما را میکشد
وای بر جان کسی کورا مسیحا میکشد
کاش یوسف در میان ناید که آن دست و ترنج
دیگران را میبرد دست و زلیخا میکشد
یک نفس از صید دلها چشم او آسوده نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.