گنجور

 
صائب تبریزی

ای بی‌خبر ز خود به تماشا چه می‌روی؟

چون آفتاب سر زده هرجا چه می‌روی؟

خود را ببین در آینه و آب و گل بچین

گاهی به باغ و گاه به صحرا چه می‌روی؟

بالاتر از تو نیست نهالی درین چمن

دنبال سرو ای گل رعنا چه می‌روی؟

در گرد کاروان تو یوسف نهفته است

در چارسوی مصر به سودا چه می‌روی؟

در دست توست گوهر شهوار چون صدف

با جان بی‌نفس سوی دریا چه می‌روی؟

در زلف توست جای تماشا هزار جا

بیرون ز خود برای تماشا چه می‌روی؟

موج سراب سلسله جنبان تشنگی است

از ره برون به جلوه دنیا چه می‌روی؟

چون صبح، زخم تیغ زبان بخیه گیر نیست

هردم به چشم سوزن عیسی چه می‌روی؟

سرمایه نجات بود توبه درست

با کشتی شکسته به دریا چه می‌روی؟

با خرمنی که خوشه پروین در او گم است

دنبال کهربای تمنا چه می‌روی؟

تا می‌توان شکست ز خون جگر خمار

صائب به خون باده حمرا چه می‌روی؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
هلالی جغتایی

سوی شکار، ای بت رعنا، چه می‌روی؟

شهری خراب تست، به صحرا چه می‌روی؟

گر می‌روی به شهر، که صیدی فتد به دام

اینجا مرا گذاشته، تنها چه می‌روی؟

بی‌سگ نمی‌روند سواران به عزم صید

[...]

قدسی مشهدی

از ره به خواهش دل شیدا چه می‌روی

گر عاشقی، به کوی تمنا چه می‌روی

در گل گرفته‌ام در و بام ترا ز اشک

دیگر به باغ، بهر تماشا چه می‌روی

بی بوی پیرهن مبر از گریه نور چشم

[...]

حزین لاهیجی

بی‌داغ عشق، بر در دل‌ها چه می‌روی؟

اهل نظر نیی، به تماشا چه می‌روی؟

کام نخست سوخت نفس، برق خام را

ای نوسفر، تو بر اثر ما چه می‌روی؟

جز نقد جان، بها نپذیرد متاع حسن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه