گنجور

 
صائب تبریزی

شمع سر خاک شهدا لاله داغ است

صد پیرهن این سوخته دل به ز چراغ است

در دامن صحرای دل سوخته من

تا چشم کند کار، سیه خانه داغ است

هر کس من دلسوخته را دید، شود داغ

خاکستر پروانه من پای چراغ است

در دیده ما جوهریان خط یاقوت

جز مشق جنون هر چه بود پای کلاغ است

بلبل به نفس باز کند غنچه گل را

غافل که شکرخنده گل، رخنه باغ است

هر چند که باریک شود لفظ چو معنی

در خلوت اندیشه من موی دماغ است

 
 
 
سلیم تهرانی

کی بزم اسیران ترا شمع و چراغ است

اینجا پر پروانه سیه چون پر زاغ است

دارم هوس نکهتی از سنبل زلفش

افسوس که بخت سیهم موی دماغ است

از محفل حسن تو رسد فیض به خوبان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلیم تهرانی
اسیر شهرستانی

تا عارض نسرین تو رشک گل باغ است

بس بلبل دلسوخته کز دست تو داغ است

جان نیست دریغ از تو اگر بر سر لطفی

سربازی پروانه ز گرمی چراغ است

جویای تبریزی

دور از تو درونم همه باغ از گل داغ است

یاد تو نسیمی که سراسر رو باغ است

رفتی و گل از هجر تو افسرده چراغ است

هر لالهٔ خونین جگر از درد تو داغ است

جز در ره رفتن زخودش پی نتوان برد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه