گزیری از علایق نیست زیر چرخ یک تن را
رهایی نیست زین خار شلایین هیچ دامن را
جنون دوری از عقل گرانجان کرد آزادم
که می گردد دل از سرگشتگی خالی فلاخن را
به پایان زود می آید، بود شمعی که روشنتر
درین عالم اقامت کم بود جانهای روشن را
میسر نیست آزادی ز خود بی همت مردان
که جز رستم برون می آورد از چاه بیژن را؟
دم جان بخش را تأثیر در آهن دلان نبود
نسازد قرب روح الله روشن، چشم سوزن را
ندارد سیری از روی نکو، چشم نظربازان
تهی چشمی نگردد کم ز مهر و ماه، روزن را
ندارد عاقبت بین شکوه صائب از سیه بختی
که حق بیش است بر آیینه از گلزار، گلخن را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان دشواریهای انسان در دستیابی به آزادی و رهایی از قید و بندهای مختلف میپردازد. شاعر به این نکته اشاره میکند که هیچ انسان نمیتواند به آسانی از زنجیرهای خود رها شود و این جدایی از عقل و منطق، به نوعی جنون تبدیل میشود. او همچنین به ناپایداری و گذرا بودن زندگی اشاره میکند و بر این باور است که آزادی واقعی نیازمند تلاش و همت مردان بزرگ است. در نهایت، شاعر به عدم امکان فرار از سیاهی و بخت بد اشاره میکند و بر این باور است که حق همیشه بیشتر از زیباییهای ظاهری و ظرافتهای زندگی است.
هوش مصنوعی: هیچ راهی برای رهایی از دلبستگیها وجود ندارد؛ زیر آسمان، هیچ کس نمیتواند از رنج و مشکلات خود فرار کند و هیچ چیز نمیتواند از این درد و رنج نجاتیابنده باشد.
هوش مصنوعی: دوری از عقل باعث شد که در حالات جنون قرار بگیرم، و این آزادی به من داد که دل و روح من از سرگشتگی و بیسرنوشتی خالی شود.
هوش مصنوعی: زندگی کوتاه است و زود به پایان میرسد، مانند شمعی که در این دنیا نورش کم است؛ اما جانهای پرنور و روشن، همیشه در یادها باقی میمانند.
هوش مصنوعی: آزادی به سادگی به دست نمیآید و نیاز به تلاش و اراده قوي مردان دارد. تنها کسانی مانند رستم هستند که میتوانند از عمق مشکلات و سختیها، افرادی چون بیژن را نجات دهند.
هوش مصنوعی: تاثیر دم جان بخش در دلهای سخت و آهنی نبود و روح الله روشنضمیر، مانند سوزن به دقت و ظرافت، میتواند کار خود را انجام دهد.
هوش مصنوعی: چشمهای کسانی که به زیباییها نگاه میکنند، هرگز سیر نمیشوند. عشق و زیبایی در نظرشان همیشه زیاد و پررنگ است و هرگز از آن کاسته نمیشود.
هوش مصنوعی: شکوه و زیبایی در دل سیاهبختی هیچ ارزشی ندارد، زیرا حقیقت و واقعیت همیشه بر آنچه در آینه دیده میشود، برتری دارد. مثل این است که گلزار با تمام زیباییاش، نمیتواند بر یک آتش سوزان غلبه کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
متاب از کشتن ما ای غزال شوخ گردن را
که خون عاشقان باشد شفق این صبح روشن را
مرا از صافی مشرب ز خود دانند هر قومی
که هر ظرفی به رنگ خود برآرد آب روشن را
نهادی چون قدم در راه از دلبستگی بگذر
[...]
غمی در دل کند ماتم سرا صحرا و گلشن را
غبار دیده شام تیره سازد روز روشن را
ز خرج مال ای منعم، کسی نقصان نمی بیند
جوی بر باد دادن، کم نسازد قدر خرمن را
گداز سنگ آهن را، در آتش دیدم و گفتم
[...]
بمردم میکند نرگس ز هر جانب اشارتها
که فصل گل بچشم کم نباید دید گلشن را
سواد کعبه کی منظور ارباب نظر باشد
بسنگ سرمه حاجت نیست هرگز چشم روشن را
چو استعداد نبود کار از اعجاز نگشاید
[...]
زبون کی می توان کرد به نیرو چرخ پرفن را
به خاک افکنده این زال کهن چندین تهمتن را
چراغان کرده از شمع مزار کشتگان هر سو
تو چون از جوش رعنایی کشی بر خاک دامن را
چه ترسی از حوادث چون توسل با خدا جستی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.