در موج پریشانی ما فاصله ای نیست
امروز به جمعیت ما سلسله ای نیست
فریاد که اسباب گرفتاری ما را
چون حلقه زنجیر ز هم فاصله ای نیست
بی دیده بینا چه گل از خار توان چید؟
رحم است به پایی که در او آبله ای نیست
موقوف به وقت است سماع دل عارف
هر روز در اجزای زمین زلزله ای نیست
از ظرف حریفان نتوان سر به در آورد
در بزم شرابی که تنک حوصله ای نیست
بوی گل و باد سحری بر سر راهند
گر می روی از خود، به ازین قافله ای نیست
صائب ز سر زلف سخن دست ندارد
هر چند به جز گوشه ابرو صله ای نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و تجربیات انسانی میپردازد. او به عدم وجود فاصله در مشکلات و پریشانیها اشاره میکند و میگوید امروز دیگر جمعیتی وجود ندارد که از هم جدا باشند. فریادها و نالهها به هم نزدیکترند و به عنوان زنجیری به هم پیوستهاند. شاعر با استفاده از تمثیلها به محدودیتهای زندگی اشاره میکند و میگوید که در دل عارف، تنها در زمان مناسب میتوان سماع کرد و خارج از آن، هیچ حرکتی نیست. او نکتهای مهم را یادآور میشود که در مجالس و زندگی، نمیتوان به راحتی از مشکلات رهایی یافت. همچنین به زیباییها و خوشیها اشاره میکند که در زندگی تنها به صورت گذرا ظاهر میشوند و بر روی خود، نظارت و توجه بیشتری نیاز است. در انتها، شاعر به محدودیتهای خود در بیان احساسات اشاره میکند و میگوید هر چند که نقش دیگران در زندگی اهمیت دارد، اما خود او نیز در این زمینه محدود است.
هوش مصنوعی: امروز در گرماگرم عشق و هیجان، هیچ فاصلهای میان ما وجود ندارد و ارتباطات ما به هم پیوند خورده است.
هوش مصنوعی: فریاد بزنید که عوامل درگیری و مشکلات ما به اندازه حلقههای زنجیر به هم نزدیک هستند و فاصلهای بینشان نیست.
هوش مصنوعی: اگر کسی چشم بینا نداشته باشد، چگونه میتواند از میان خارها گلی برچیند؟ رحم بر پایی که هیچ نشانهای از درد و ناراحتی ندارد.
هوش مصنوعی: سماع دل یک عارف وابسته به زمان خاصی است، و هر روز در زمین زلزلهای وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در مجلسی که شراب در آن جریان دارد و جمعیت کمی حاضر است، نمیتوان از ظرفیت و قدرت حریفان فراتر رفت.
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، عطر گل و نسیم صبحگاهی در اطراف تو جاری است. اگر از خودت غفلت نکنی، هیچ چیز بهتر از این گروه و همراهی نیست.
هوش مصنوعی: صائب به خاطر زیبایی و جذابیت سخنانی که از خود دارد، نمیتواند به سر زلف خود دسترسی پیدا کند. با این حال، او میداند که تنها زیبایی موجود در منظر او، همان گوشه ابروی معشوق است که سبب میشود او به آن زیبایی توجه کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در موج پریشانی ما فاصلهای نیست
امروز به جمعیت ما سلسلهای نیست
از کوی تو تا کلبه ی ما فاصله ای نیست
محتاج به رنج قدم و راحله ای نیست
بشاب اگر می روی ای لخت دل از جای
امروز به از اشک روان قافله ای نیست
ماییم که از چرخ ننالیم وگر نه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.