گنجور

 
صائب تبریزی

سبک ز سینه ما ای غبار غم برخیز

ز همنشینی ما می کشی الم برخیز

سر قلم بشکن، مهر کن دهان دوات

به این سیاه دلان کم نشین و کم برخیز

گذشتن از سر گنج گهر سخاوت نیست

کریمی از سر آوازه کرم برخیز

کلید گلشن فردوس دست احسان است

بهشت می طلبی از سر درم برخیز

بدار عزت موی سفید پیران را

ز جای خویش به تعظیم صبحدم برخیز

درین دو وقت، اجابت گشاده پیشانی است

دل شب از نتوانی سپیده دم برخیز

گرفت دامن گل شبنم از سحر خیزی

زگرد خواب بشو دست و رو، توهم برخیز

امید فتح و ظفر هست تا علم برجاست

فروغ صبح نخوابانده تا علم برخیز

درین جهان نبود فرصت کمربستن

زخاک تیره کمر بسته چون قلم برخیز

به فکر دوست به بالین گذار سر صائب

چو آفتاب ز آغوش صبحدم برخیز

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال‌الدین اسماعیل

چه داری ای دل؟ از این منزل ستم برخیز

چو شیرمردان از زیر بار غم برخیز

گذشت دور جوانی هنوز در خوابی

شب دراز بخفتی، سپیده دم برخیز

صدای نفخۀ صورت بگوش دل برسید

[...]

نظیری نیشابوری

پی تدارک تقصیر صبحدم برخیز

به بام میکده خورشید زد علم برخیز

گر از خمار سحرگاه سرگران شده‌ای

ز می عصا کن و از تکیه‌گاه غم برخیز

جماعتی گهر شب چراغ می طلبند

[...]

سیدای نسفی

برای پرسشم ای آهوی حرم برخیز

ز جای خود به خدا می دهم قسم برخیز

مکن به جان و دلم این همه ستم برخیز

سبک ز سینه من ای غبار غم برخیز

بیدل دهلوی

غبار ره شو و سرکوب صد حشم برخیز

شه قلمرو فقری به این علم برخیز

به فیض عام ز امید قطع نتوان ‌کرد

زبخت خفته میندیش و صبحدم برخیز

غبار دل به زمین نقش خواهدت بستن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه