خوشم به باده گلگون که رنگ او دارد
رگی ز تلخی آن یار تندخو دارد
سر بریده شبنم به آفتاب رسید
همان امید مرا گرم جستجو دارد
چگونه جلوه کند آفتاب یکرنگی؟
درین زمانه که آیینه پشت و رو دارد
همین نه گردن شیطان ز کبر دارد طوق
به هر که بنگری این طوق در گلو دارد
ز بوی یاسمن یأس مغز من تازه است
گل امید ندانسته ام چو بو دارد
ز لاله زار شهادت قدم برون مگذار
بغیر تیغ که آبی دگر به جو دارد؟
مجوی سر خط آزادی از فلک صائب
که خود ز کاهکشان طوق در گلو دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حس و حال شاعر درباره زیبایی و تلخیهای زندگی میپردازد. شاعر از خوشی و رنگ باده گلگون سخن میگوید و به تلخی و دشواریهایی که از رفتار یار تندخو ناشی میشود، اشاره میکند. او به امید و جستجوی خود برای دستیابی به شادی و نور اشاره دارد و نشان میدهد که در دنیایی که همه چیز دوگانه است، چالشهایی وجود دارد. همچنین، شاعر به بوی یاسمن و گل امید میپردازد که نشانهای از تازگی و شروع جدید است. در نهایت، به مشکلات و محدودیتهایی که بر سر راه آزادی وجود دارد، اشاره کرده و از آگاهی نسبت به آنها سخن میگوید. این شعر ترکیبی از زیبایی و تلخی زندگی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من از نوشیدنی خوشرنگی لذت میبرم که رنگش یادآور رگی است که تلخی محبوب تندخو را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: قطره شبنم که صبح به خورشید نزدیک میشود، نماد امید من است که همچنان به جستجویش ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: چطور میتواند نور خورشید که نماد صداقت و یکرنگی است، در زمانی که واقعیتها و حتی افراد دو رو دارند، خود را نشان دهد؟
هوش مصنوعی: شیطان به خاطر تکبرش گردن خود را با طوقی زینت کرده، و هر که را که بنگری، در واقع او نیز این طوق را در دل خود دارد.
هوش مصنوعی: از عطر یاسمن، ذهنم سرزنده است؛ اما نمیدانم که گل امید هم بویی دارد یا نه.
هوش مصنوعی: از گلزار شهادت خارج نشو، زیرا جز با شمشیر نمیتوان از آنجا گذر کرد و دیگر آبی در آنجا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به دنبال نشانهای از آزادی در آسمان نباش، زیرا خودشان هم از زنجیرها و محدودیتها رنج میبرند و به نوعی اسیر وضعیت خود هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میان باغ گل سرخهای و هو دارد
که بو کنید دهان مرا چه بو دارد
به باغ خود همه مستند لیک نی چون گل
که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد
چو سال سال نشاطست و روز روز طرب
[...]
کسی که سلسلهٔ زلف مشکبو دارد
کجا به حلقهٔ عشّاق سر فرو دارد
گدای میکده را حاصلی ز هستی نیست
به غیر دست که در گردن سبو دارد
دلا مراد دل خود ز غیر دوست مجو
[...]
به بی تکلفی آن عارفی که خو دارد
نظر به بندد از آن گل که رنگ و بو دارد
ببین بجذبه نسبت که خامه دو زبان
همیشه الفت با صفحه دورو دارد
کسیکه بنده عشقست بی نشان نبود
[...]
همین نه فاخته در سر هوای او دارد
به هر که بنگری این طوق در گلو دارد
کسی که سر به دو عالم فرو نمی آرد
یقین شناس که در سر هوای او دارد
ز هیچ ذره ناچیز سرسری مگذر
[...]
سرم ز مستی عشق تو های و هو دارد
دل از خیال تو با خویش گفتوگو دارد
شراب از آن ید بیضا حلال و شیرینست
طهور باد که طعم سقا همو دارد
چه سان طرب بکند دل که ساقیش لب تست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.