گنجور

 
صائب تبریزی

ز شکوه گر لبم آن گلعذار می‌بندد

که ره به گریهٔ بی‌اختیار می‌بندد؟

اگر تو در نگشایی به روی من از ناز

به آه من که در این حصار می‌بندد؟

درین ریاض دل جمع غنچه‌ای دارد

که در به روی نسیم بهار می‌بندد

به رنگ و بوی جهان دل منه که وقت رحیل

خزان نگار به دست چنار می‌بندد

ز رشک آبله پا دلم پر از خون است

که آب در گره از بهر خار می‌بندد

یکی هزار شود نقد عمر دیده‌وری

که دل به سوختگان چون شرار می‌بندد

مکن چو خضر درین تیره خاکدان لنگر

که آب زنگ درین جویبار می‌بندد

کسی که بر سخن اهل حق نهد انشگت

به خون خود کمر ذوالفقار می‌بندد

دلیر بر صف افتادگان عشق متاز

که هر پیاده ره صد سوار می‌بندد

کند به زخم زبان هرکه منع من ز جنون

به خار و خس ره سیل بهار می‌بندد

دل از سپهر عبث روی دل طمع دارد

چه طرف آینه از زنگبار می‌بندد؟

کند ز دولت دنیا ثبات هرکه طمع

به پای برق سبکرو نگار می‌بندد

خوشا کسی که درین میهمان‌سرا صائب

گران نگشته بر احباب، بار می‌بندد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نظیری نیشابوری

جهان جوان شد و عقد بهار می‌بندد

بهار پای جهان در نگار می‌بندد

ز صنع نشو و نما آب و خاک الوان شد

جماد و نامیه خود را به کار می‌بندد

نکاح باغ و بهارست و دایه بستان

[...]

صائب تبریزی

زبان شِکوهٔ ما لعل یار می‌بندد

لب پیاله دهان خمار می‌بندد

ز جوش باده خم از جای خویشتن نرود

جنون چه طرف ازین خاکسار می‌بندد؟

غبار خاطر من آن قدر گران‌خیز است

[...]

اسیر شهرستانی

دلی نسیم به عید بهار می بندد

که پای خود به حنای غبار می بندد

جنون که هیچ ندارد به عقل ویرانی

در خرابه ندانم چکار می بندد

یکی است دوزخ کین و حصار صافدلی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اسیر شهرستانی
سعیدا

که طرف از این فلک فتنه بار می بندد

که یک گره چو گشاید هزار می بندد

هوا به روی گل و لاله رنگ می ریزد

بهار پای چمن را نگار می بندد

چمن شکوفهٔ دستار بر سر هر شاخ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه