گنجور

 
صائب تبریزی

صبح روشن شد، بده ساقی می چون آفتاب

تا به روی دولت بیدار برخیزم ز خواب

هر که در میخانه بردارد ز روی صدق دست

از بیاض گردن مینا شود مالک رقاب

ماهیان از بی زبانی بحر بر سر می کشند

گفتگو داروی بیهوشی است در بزم شراب

عذر بیداد رخ او را خط از عشاق خواست

راه خود را پاک سازد خون چو گردد مشک ناب

از خط شبرنگ گفتم شرم او کمتر شود

پرده دیگر ز خط افزود بر شرم و حجاب

در زمان خط، مدار چشم او بر مردمی است

گردن عامل بود باریک در پای حساب

از نگاه گرم، چون مویی که بر آتش نهند

می شود افزون میان نازکش را پیچ و تاب

فیض گردون بلنداختر بود ز اقبال عشق

تاج بخشی می کند از همت دریا حباب

کیمیای دانه احسان، زمین قابل است

گوهر شهوار گردد در صدف اشک سحاب

مردم بی برگ را اسباب عیش آماده است

بستر خار است، در هر جا که سنگین گشت خواب

ایمنی جستم ز ویرانی، ندانستم که چرخ

گنج خواهد خواست جای باج ازین ملک خراب

در بلندی ناله صائب ندارد کوتهی

کوه تمکین تو می سازد صدا را بی جواب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۸۶۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عنصری

شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب

آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب

آسمان جود گشت و جود ماه آسمان

آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب

بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب

گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب

عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز

مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب

با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر

[...]

ازرقی هروی

مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست

تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب

قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد

روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب

تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب

[...]

قطران تبریزی

سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب

آفت دل‌هاست و اندر دیده‌ام چون آفتاب

روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو

زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب

صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
ابوالفرج رونی

ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید

نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب

هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان

تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب

در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه