دلم ز پاسِ نفس تار میشود، چه کنم
وگر نفس کشم افگار میشود، چه کنم
اگر ز دل نکشم یکدم آهِ آتشبار
جهان به دیدهٔ من تار میشود، چه کنم
چو ابر منعِ من از گریه دور از انصاف است
دلم ز گریه سبکبار میشود، چه کنم
بهدردساختنِ من ز بیعلاجی نیست
دمِ مسیح به من بار میشود، چه کنم
ز حرفِ حق لب از آن بستهام که چون منصور
حدیثِ راست مرا دار میشود، چه کنم
اگر ز دل سخنِ راست بر زبان آرم
پیِ گزیدنِ من مار میشود، چه کنم
ز دوستان گلهٔ من ز تنگظرفی نیست
ز درد حوصله سرشار میشود، چه کنم
نخوانده بوی گل آید اگر به خلوتِ من
ز نازکی به دلم بار میشود، چه کنم
بر آبگینهٔ من بار نیست خاکستر
ز روشنی دلِ من تار میشود، چه کنم
توان به دستودل از روی یار گل چیدن
مرا که دستودل از کار میشود، چه کنم
گرفتم این که حیا رخصتِ تماشا دارد
نگاه پردهٔ دیدار میشود، چه کنم
درین حدیقه به غفلت نفس کشد هر کس
دلِ چو آینهام تار میشود، چه کنم
نفسدرازیِ من نیست صائب از غفلت
دلم گشوده ز گفتار میشود، چه کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساساتی عمیق و پیچیده را بیان میکند. شاعر در حالی که از درد و غم صحبت میکند، به احساسات متناقض خود اشاره دارد. او از اینکه نفس کشیدن او را دچار افسردگی میکند و دلش تار میشود، ابراز نارضایتی میکند. همچنین، اشاره میکند که گریه و درد برایش آرامش میآورد، ولی از آنجا که از بیان حقیقت خود باز مانده، خود را در تنگنای کلام حس میکند. او به عدم توانایی خود در بیان احساسات واقعی و دست نیافتن به عشق و زیباییهایی که زندگی میتواند ارائه دهد، میپردازد. در نهایت، او به ناچار از غفلت و بیتفاوتی اطرافیان و همچنین از دردی که بر دلش نشسته، شکایت میکند و ادامه این وضعیت را برای خود دشوار میبیند.
هوش مصنوعی: دل من از خاطر نفس دچار پریشانی میشود، چه باید بکنم؟ و اگر هم که نفس بکشم، باز آشفته و ناراحت میشوم، چه کاری میتوانم انجام دهم؟
هوش مصنوعی: اگر یک لحظه از دل خود آهی سوزناک بیرون نکنم، جهان در دیدگانم تیره و ناواضح میشود. چه کار کنم؟
هوش مصنوعی: منع کردن من از گریه مانند ابر، دور از انصاف است. دلم از گریه سبُک میشود، حالا چه کار کنم؟
هوش مصنوعی: من از درد و رنجی که دارم، راهی برای درمان نمیبینم و مانند فرزند مسیح که به دیگران زندگی میبخشد، این بار سنگین بر دوش من قرار گرفته است. نمیدانم چه باید بکنم.
هوش مصنوعی: من به خاطر حقیقت و راستگویی ساکت ماندهام، زیرا میدانم که مانند منصور، اگر از واقعیتها صحبت کنم، عواقب دشواری خواهد داشت. چه باید بکنم؟
هوش مصنوعی: اگر به صداقت از دل خود سخن بگویم، باعث میشود که به من آسیب برسد، چه باید بکنم؟
هوش مصنوعی: من از دوستانم شکایت ندارم که محدودیتهایی دارند، بلکه از درد و تحملی که در دل دارم، خسته و پر شدهام، نمیدانم چه باید بکنم.
هوش مصنوعی: اگرچه تو را نمیخوانم، ولی وقتی در تنهاییام مینشینی، بوی گل به مشامم میرسد. این حس لطیف در دل من ایجاد میشود و نمیدانم با آن چه کنم.
هوش مصنوعی: خاکستر روی شیشهٔ من سنگینی میکند و نور دل من را تاریک میسازد. نمیدانم چه باید بکنم.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم احساسات و آرزوهای خود را در کنار معشوقهام به دست بیاورم، زیرا وقتی به او فکر میکنم، همه چیز از دستم میرود. چه باید بکنم؟
هوش مصنوعی: من میدانم که حیا اجازه نمیدهد به راحتی به تماشا بپردازم؛ حالا نمیدانم باید چه کار کنم.
هوش مصنوعی: در این باغ، هر کسی به غفلت زندگی میکند و باعث میشود دل من که مانند آینه است، تار و کدر شود. من چه کاری میتوانم انجام دهم؟
هوش مصنوعی: عمر طولانی من به خاطر بیتوجهی و غفلت دل است، و دل من به خاطر صحبت کردن باز شده است، حالا نمیدانم باید چه کار کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دلم ز پاس نفس تار میشود، چه کنم
وگر نفس کشم افگار میشود، چه کنم
اگر ز دل نکشم یک دم آه آتشبار
جهان به دیدهٔ من تار میشود، چه کنم
چو ابر، منع من از گریه دور از انصاف است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.