گنجور

 
صائب تبریزی

خضر راه حقیقت است مجاز

مکن این در به روی خویش فراز

دل محمود اگر همی خواهی

دست کوته مکن ز زلف ایاز

عاشق از سرزنش نیندیشد

شمع رانیست سرکشی از گاز

دست خون است داو اول ما

دوشش ماست نقش سینه باز

پرده نام وننگ یک سو کن

زن نه ای، ای عشق درلباس مباز

سیل تقوی و برق ناموس است

می گلرنگ و شعله آواز

آخر کار خوشه را دیدی

گردن سرکشی دگر مفراز

خنده کبک درکمین دارد

اشک خونین چنگل شهباز

پای در دامن قناعت کش

تا نسوزی به آتش تک و تاز

گل و زر داری و دو روزه نشاط

سرو و بی حاصلی و عمر دراز

بردباری است معدن گوهر

خاکساری است مسند اعزاز

چون فلاخن به گرد خویش بگرد

هر چه بردل گران، به دور انداز

صائب از خاک پاک تبریزست

هست سعدی گر از گل شیراز

 
 
 
رودکی

زندگانی چه کوته و چه دراز

نه به آخر بمرد باید باز؟

هم به چنبر گذار خواهد بود

این رسن را، اگر چه هست دراز

خواهی اندر عنا و شدت زی

[...]

فرخی سیستانی

سرو ساقی وماه رود نواز

پرده بر بسته در ره شهناز

زخمه رودزن نه پست ونه تیز

زلف ساقی نه کوته ونه دراز

مجلس خوب خسروانی وار

[...]

ابوالفضل بیهقی

زندگانی چه کوته و چه دراز

نه بآخر بمرد باید باز؟

هم بچنبر گذار خواهد بود

این رسن را اگر چه هست دراز

خواهی اندر عنا و شدّت زی‌

[...]

ناصرخسرو

ای تو را آروزی نعمت و ناز

آز کرده عنان اسپ نیاز

عمرت از تو گریزد از پس آز

تو همی تاز در نشیب و فراز

بر در بخت بد فرود آید

[...]

مسعود سعد سلمان

چند گویی که نشنوندت راز

چند جویی که می نیابی باز

بد مکن خو که طبع گیرد خو

ناز کم کن که آز گردد ناز

از فراز آمدی سبک به نشیب

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه