خضر راه حقیقت است مجاز
مکن این در به روی خویش فراز
دل محمود اگر همی خواهی
دست کوته مکن ز زلف ایاز
عاشق از سرزنش نیندیشد
شمع رانیست سرکشی از گاز
دست خون است داو اول ما
دوشش ماست نقش سینه باز
پرده نام وننگ یک سو کن
زن نه ای، ای عشق درلباس مباز
سیل تقوی و برق ناموس است
می گلرنگ و شعله آواز
آخر کار خوشه را دیدی
گردن سرکشی دگر مفراز
خنده کبک درکمین دارد
اشک خونین چنگل شهباز
پای در دامن قناعت کش
تا نسوزی به آتش تک و تاز
گل و زر داری و دو روزه نشاط
سرو و بی حاصلی و عمر دراز
بردباری است معدن گوهر
خاکساری است مسند اعزاز
چون فلاخن به گرد خویش بگرد
هر چه بردل گران، به دور انداز
صائب از خاک پاک تبریزست
هست سعدی گر از گل شیراز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زندگانی چه کوته و چه دراز
نه به آخر بمرد باید باز؟
هم به چنبر گذار خواهد بود
این رسن را، اگر چه هست دراز
خواهی اندر عنا و شدت زی
[...]
سرو ساقی وماه رود نواز
پرده بر بسته در ره شهناز
زخمه رودزن نه پست ونه تیز
زلف ساقی نه کوته ونه دراز
مجلس خوب خسروانی وار
[...]
زندگانی چه کوته و چه دراز
نه بآخر بمرد باید باز؟
هم بچنبر گذار خواهد بود
این رسن را اگر چه هست دراز
خواهی اندر عنا و شدّت زی
[...]
ای تو را آروزی نعمت و ناز
آز کرده عنان اسپ نیاز
عمرت از تو گریزد از پس آز
تو همی تاز در نشیب و فراز
بر در بخت بد فرود آید
[...]
چند گویی که نشنوندت راز
چند جویی که می نیابی باز
بد مکن خو که طبع گیرد خو
ناز کم کن که آز گردد ناز
از فراز آمدی سبک به نشیب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.