گنجور

 
صائب تبریزی

دلدار رفت و برد دل خاکسار من

یکبار شد ز دست کند و شکار من

رفتی و رفت با تو دل بی قرار من

یکبار شد تهی ز دو گوهر کنار من

می بود سهل کار دل غم کشیده ام

بودی به جای خویش اگر غمگسار من

واحسرتا که چون گل رعنا به باد رفت

در یک نفس خزان من و نوبهار من

از نیم جان من به چه تقصیر دست داشت؟

شوخی که برد صبر و شکیب و قرار من

باری مرا به داغ جدایی چو سوختی

غافل مشو ز حال دل داغدار من

صبری که بود پشت امیدم ازو به کوه

در روزگار هجر نیامد به کار من

باغ و بهار من ز جهان دامن تو بود

دیگر به دامن که نشیند غبار من؟

آیا بود به گریه شادی بدل شود

این گریه های تلخ شب انتظار من؟

صائب ترانه ای که بشوید ز دل غبار

امروز نیست جز سخن آبدار من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

تا کی کنی گله که نه خوب است کار من

وز تیر ماه تیره‌تر آمد بهار من؟

چون بنگری که شست بدادی به طمع شش

نوحه کنی که وای گل و وای خار من

چون من ز بهر مال دهم روزگار خویش

[...]

مسعود سعد سلمان

ای خوشدل ای عزیز گرانمایه یار من

ای نیکخواه یار من و دوستدار من

رفتی و هیچ گونه نیابی ز غم قرار

با خویشتن ببردی مانا قرار من

مهجورم و به روز فراق تو جفت من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

بربود روزگار تو را از کنار من

وز تن ببرد داغ فراقت قرار من

جفت دگر کسی و غمان تو جفت من

یار دگر کسی و فراق تو یار من

تو شادمانه جای دگر بر مراد خویش

[...]

وطواط

تا پسندی ز من سر زلف ، ای نگار من

شوریده گشت چون سر زلف تو کار من

بر عارض تو زلف تو گشتست بی قرار

زان بی قرار زلف ربودی قرار من

تو جفت دیگری شدی و درد جفت من

[...]

انوری

ای باد صبحدم خبری ده ز یار من

کز هجر او شدست پژولیده کار من

او بود غمگسار من اندر همه جهان

او رفت و نیست جز غم او غمگسار من

بی‌کار نیستم که مرا عشق اوست کار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه