گنجور

 
صائب تبریزی

ما را زبان شکوه ز جور زمانه نیست

یاقوت وار آتش ما را زبانه نیست

با قد خم کسی که شود غافل از خدا

در خانه کمان، نظرش بر شانه نیست

افغان که ناله من برگشته بخت را

در گوش خوابناک تو ره چون فسانه نیست

حسن تو منتهی شده و صبر من تمام

تنگ است وقت ما و تو، جای بهانه نیست

گر جرم من ز ریگ روان است بیشتر

شکر خدا که رحمت حق را کرانه نیست

چون چشم وا کنم، که به وحشی غزال من

مد نگاه گرم، کم از تازیانه نیست

شرب مدام، زندگی جاودان بود

آب حیات، غیر شراب شبانه نیست

از موج، تازیانه گلگون می بس است

حاجت به ساز کردن چنگ و چغانه نیست

افسردگی زم و زمان را گرفته است

فرقی میان پیر و جوان زمانه نیست

قانع به خاکساریم از اوج اعتبار

صائب به صدر، چشم من از آستانه نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
وطواط

ای شاه ، جز دل تو خرد را خزانه نیست

جز درگه تو تیر امل را نشانه نیست

هست این ستانه مأمن احرار و کی بود

ایمن کسی که در کنف این ستانه نیست ؟

از تو مرا جفای زمانه جدا فگند

[...]

میبدی

مرد یگانه را سر عشق میانه نیست

عشق میانه در خور مرد یگانه نیست‌

یا عشق یا ملامت یا راه عافیت

جز جان مرد تیر بلا را نشانه نیست‌

گر عاشقی سپر را بر روی آب دار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
امیرخسرو دهلوی

ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست

چون جان من خدنگ بلا را نشانه نیست

دیوانه گشت خلق و به صحرا افتاد، ازانک

در شهر بی حکایت تو هیچ خانه نیست

جز با خط تو عشق نبازند عاشقان

[...]

اهلی شیرازی

ای لعبتی که مثل تو کس در زمانه نیست

خوشتر ز صورت تو درین کارخانه نیست

از زخم تیرتست مرا استخوان سفید

مت کشته توایم و ازین به نشانه نیست

شیرین حکایتی است که هر چند کوهکن

[...]

صائب تبریزی

یک آفریده از ته دل شادمانه نیست

فرقی میان پیر و جوان زمانه نیست

خاری که در دلم نخلد چون زبان مار

در آشیانه من بی آب و دانه نیست

خمیازه نشاط بود خنده اش چو صبح

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه