هر که را دل آب شد از روی آتشناک او
شبنم گلزار جنت گشت چشم پاک او
سر برآورده است اینجا از گریبان بهشت
هر که را باشد سری با حلقه فتراک او
باده لعلی که خون در ساغر من می کند
تازه رو از گریه شادی است دایم تاک او
دامن حیرت به دست آور که سر عشق را
درنیابی تا نگردی عاجز از ادراک او
ناتوانی را که شد افتادگی ها دستگیر
روی دریا شد کبد از سیلی خاشاک او
بنده کوی خراباتم که می سازد گهر
هر که ریزد تخم اشکی در زمین پاک او
این چنین کز باده نازست صائب یار مست
کی به فکر عاشقان افتد دل بی باک او؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و تأثیرات آن بر روح و روان انسان است. شاعر به وصف زیباییهای عشق، شگفتیهای آن و تأثیری که بر دلها میگذارد، میپردازد. او از احساساتی چون شوق و حیرت ناشی از عشق صحبت میکند و تأکید دارد که انسانی که به دنبال درک واقعی عشق است، باید با آگاهی و تفکر عمیق به این مسیر وارد شود. همچنین، او اشاره دارد به ارتباط بین عشق، شراب و شادی، و اینکه عاشق واقعی باید در جستجوی معانی عمیق و رازهای عشق باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش از عشق و زیبایی معشوق متاثر و نرم شده باشد، مانند شبنمی در باغ بهشت میشود که ناشی از پاکی و صفای چشم اوست.
هوش مصنوعی: هر کسی که به مقام و جایگاه بالا رسیده باشد، میتواند با سر بلندی از زیورهای بهشت برخوردار شود.
هوش مصنوعی: نخستین بادهای که به من میدهد انرژی و نشاط، از شادی عمیق ناشی از اشکهایم است. این احساس خوشحالی مانند شراب تازهای است که درون جام من جاری میشود.
هوش مصنوعی: برای درک عمیق عشق، باید از حیرت و شگفتی بهرهمند شوی؛ در غیر این صورت، نخواهی توانست آن را بهخوبی درک کنی و دچار ناتوانی در فهم آن خواهی شد.
هوش مصنوعی: ناتوانی که به خاطر افتادگی و مشکلات به کمک او آمده، در نهایت به مانند حملهای شدید از طرف چیزهای کوچک و بیاهمیت به چشم میآید.
هوش مصنوعی: من سالکِ راه خرابات هستم که هر کس قطرهای اشک بر زمین پاک او بریزد، آن زمین را گوهر میسازد.
هوش مصنوعی: اینطور که معلوم است، وقتی یار خوشگل و رام از باده سرمست است، دل بیخیال او چه زمانی به یاد عاشقان خواهد افتاد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جان خود قربان به تیغ جانستانش میکنم
تا بدین حیلت ببندم خویش بر فتراک او
هر کجا عشقش کشد حاشا که از وی سرکشم
عشق او سیلی است خون آشام و من خاشاک او
خواست عقل کل که داند از کمالش نیم جزو
[...]
حبذا پیر مغان کز فیض جام پاک او
خاک را باشد نصیب ای جان پاکان خاک او
گر چه رخش همتش جولان برون زین عرصه داشت
خویش را بستم به صد سالوس بر فتراک او
باغبان روضه قدر باده گر بشناختی
[...]
هر که آن گل پا نهد در دیده نمناک او
عاقبت شاخ گلی سر بر زند از خاک او
همچو آهو باز خواهم دیده را بعد از هلاک
تا سر خود را بینم بسته فتراک او
آتش دوزخ ز آب کوثرم خوشتر بود
[...]
دوش چون دیدم نهان در روی آتشناک او
یافت کز جان عاشقم من سگ ادراک او
امشب اندر سیر با او جمله مخصوصند لیک
جلوهٔ مخصوص منست از قامت چالاک او
صد سر اندر راخ جولانش به خاک افتاده لیک
[...]
عشق صیادی است گردون حلقه فتراک او
هر دو عالم در رکاب توسن چالاک او
تا که را از خاک برگیرد، که را در خون کشد
ناوک مشکل پسند غمزه بی باک او
کشته پیکان او را شستشو در کار نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.