گنجور

 
صائب تبریزی

عشق لب تشنه بدمستی اظهار بود

گل این باغچه شیدایی دستار بود

پاس دام و قفس خویش بدار ای صیاد

ناله سوختگان خونی منقار بود

عزت غنچه این باغ به گلچین فرض است

که نظر کرده آن گوشه دستار بود

دل غبار غم او را ز هوا می گیرد

آب آیینه ما تشنه زنگار بود

جنس اگر یوسف مصری است، که ارزان گردد

ناز اگر از طرف میل خریدار بود

صائب از لطف سخن گل به سر شهرت زد

مپسندید که در پیرهنش خار بود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
منوچهری

آمد ای سید احرار! شب جشن سده

شب جشن سده را حرمت، بسیار بود

برفروز آتش برزین که درین فصل شتا

آذر برزین پیغمبر آذار بود

آتشی باید چونانکه فراز علمش

[...]

امیر معزی

تا دلم عاشق آن لعل شکربار بود

دیدهٔ من صدف لؤلؤ شهوار بود

صدف لؤلؤ شهوار بود دیدهٔ آنک

دل او عاشق آن لعل شکر بار بود

نَخَلد ناوک آن نرگس خونخوار دلم

[...]

اهلی شیرازی

عرش و معراج نه در خورد من زار بود

عرش من کرسی و معراج سردار بود

سینه گر زخم تو دوزد سپر طعنه شود

رشته کاین کار کند رشته زنار بود

زین چمن هرچه نه چون لاله درو داغ دلیست

[...]

صائب تبریزی

دل اهل نظر آن به که گرفتار بود

صحت چشم در آن است که بیمار بود

جسم در دامن جان بیهده آویخته است

نور خورشید کجا خانه نگهدار بود؟

سر به بالین فراغت نگذارد هرگز

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قائم مقام فراهانی

به سر تو که توانگر شود از مشک و شکر

هر که را با سر کلک تو سر و کار بود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه