عشق لب تشنه بدمستی اظهار بود
گل این باغچه شیدایی دستار بود
پاس دام و قفس خویش بدار ای صیاد
ناله سوختگان خونی منقار بود
عزت غنچه این باغ به گلچین فرض است
که نظر کرده آن گوشه دستار بود
دل غبار غم او را ز هوا می گیرد
آب آیینه ما تشنه زنگار بود
جنس اگر یوسف مصری است، که ارزان گردد
ناز اگر از طرف میل خریدار بود
صائب از لطف سخن گل به سر شهرت زد
مپسندید که در پیرهنش خار بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و زیباییهای عشق میپردازد. شاعر از عشق به عنوان یک حالتی شاداب و شیدایی سخن میگوید که به مانند گلی در باغچهای است. او به صیاد توصیه میکند که مراقب دامها و قفسهای خود باشد تا نالههای عاشقانه را نشنود. همچنین، شاعر به ضرورت و اهمیت انتخاب درست در عشق اشاره میکند و میگوید که ممکن است زیبایی و ارزشهای درونی تحت تأثیر شرایط و خواستههای دیگران قرار بگیرد. در نهایت، او به این نکته میپردازد که اگرچه زیبایی و عشق ارزشمندند، اما برخی از تجربیات و روابط ممکن است دچار کاستیها و خارهایی باشند که باید به آنها توجه کرد.
هوش مصنوعی: عشق همانند گلی در باغچهای است که در آن، حالتی از سرمستی و شوق وجود دارد. این عشق به گونهای است که همیشه در پی ابراز احساسات و تمایل به آزادی است.
هوش مصنوعی: ای صیاد، از دام و قفس خود مراقبت کن، زیرا نالههای سوختگان مانند من است که با دلی پر درد و خونی به ناله درآمدهام.
هوش مصنوعی: این باغ زیباییاش را مدیون گلچینی است که از گوشهای به آن نگریسته و برای آن ارزش قائل شده است.
هوش مصنوعی: دل از غم او در هوا پر از غبار است و آب آیینه ما به خاطر زنگار، تشنه شده است.
هوش مصنوعی: اگر جنسی مانند یوسف مصری باشد، ارزش و قیمت آن کاهش مییابد، تنها در صورتی که تقاضای خریدار کم شود و از آن ناز کند.
هوش مصنوعی: صائب از زیبایی کلامش در دنیا نامی پیدا کرد، اما نباید خوشحال شود چون در باطن کلامش نقصهایی وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمد ای سید احرار! شب جشن سده
شب جشن سده را حرمت، بسیار بود
برفروز آتش برزین که درین فصل شتا
آذر برزین پیغمبر آذار بود
آتشی باید چونانکه فراز علمش
[...]
تا دلم عاشق آن لعل شکربار بود
دیدهٔ من صدف لؤلؤ شهوار بود
صدف لؤلؤ شهوار بود دیدهٔ آنک
دل او عاشق آن لعل شکر بار بود
نَخَلد ناوک آن نرگس خونخوار دلم
[...]
عرش و معراج نه در خورد من زار بود
عرش من کرسی و معراج سردار بود
سینه گر زخم تو دوزد سپر طعنه شود
رشته کاین کار کند رشته زنار بود
زین چمن هرچه نه چون لاله درو داغ دلیست
[...]
دل اهل نظر آن به که گرفتار بود
صحت چشم در آن است که بیمار بود
جسم در دامن جان بیهده آویخته است
نور خورشید کجا خانه نگهدار بود؟
سر به بالین فراغت نگذارد هرگز
[...]
به سر تو که توانگر شود از مشک و شکر
هر که را با سر کلک تو سر و کار بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.