آرزو بسیار و آهم در دل درویش نیست
دشت پر نخجیر و یک ناوک مرا در کیش نیست
خانه اهل تعلق شاهراه حادثه است
دزد هرگز در کمین کلبه درویش نیست
سایه از ویرانه ما می کند پهلو تهی
خانه ما از هجوم جغد پر تشویش نیست
تیر روی ترکش محشر بود مژگان او
فتنه را دلدوزتر زین ناوکی در کیش نیست
ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر؟
عمر جاویدان او یک آب خوردن بیش نیست!
مبحث عشق است ای زاهد خموشی پیشه کن
عرض علم موشکافیها به عرض ریش نیست!
تا ازان تنگ شکر صائب جدا افتاده ام
سایه مژگان به چشم کمتر از صد نیش نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درویشی را توصیف میکند که هیچ آرزوی بزرگ و حتی اندکی از تعلقات دنیوی ندارد. او به زندگی ساده و بیپیرایه خود افتخار میکند و احساس میکند که در مقابل مشکلات و مصیبتها جایگاهی امن دارد. شاعر در این متن به تضاد عشق و علم اشاره میکند و میگوید که عشق فراتر از تحلیل و موشکافیهای علمی است. در نهایت، او بر این باور است که زندگی و زمان به سرعت میگذرد و عمر جاویدان چیزی بیشتر از یک لحظه ساده نیست.
هوش مصنوعی: در دل درویش، آرزوهای فراوانی وجود دارد، اما در دشت وسیع زندگی او، تنها یک تیر کوچک راهی برای رسیدن به خواستهها و آرزوها ندارد.
هوش مصنوعی: خانه کسانی که به دنیا و دلبستگیهای آن وابستهاند، محل بروز اتفاقات و حوادث است. در حالی که، دزد هرگز به دنبال سرقت از خانهی یک درویش (فردی زاهد و بیکامه) نمیباشد.
هوش مصنوعی: سایه از خرابیهای ما کنار میکشد و خانهمان از حملهی جغدهای ناآرام در امان است.
هوش مصنوعی: چشمان او به قدری جذاب و فریبندهاند که مانند تیرهای تند و برندهای در روز قیامت، فتنه و آشوب را بیشتر میکنند. این زیبایی او از هیچ چیز دیگری در مسیر عشق و ایمان قویتر نیست.
هوش مصنوعی: ای سکندر، تا کی باید بر حال خضر غصه بخوری؟ عمر جاودان او در واقع فقط به اندازه یک جرعه آب است!
هوش مصنوعی: موضوع عشق است، ای زاهد، سکوت اختیار کن. توضیحات و تجزیه و تحلیلهای علمی هیچ ارزشی در برابر مشکلات و رازهای عشق ندارند.
هوش مصنوعی: من از آن تنگ شکر (به معنای شیرینی یا زیبایی) جدا شدهام و حالا که از آن دورم، سایه مژگان دلبر چنان بر چشمم سنگینی میکند که کمتر از صد نیش (زهر) نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از تو تا مقصود چندان منزلی در پیش نیست
یک قدم بر هر دو عالم نه که گامی بیش نیست
معنی درویش اگر خواهی کمال نیستی است
هر که را هستی خود باقی ست او درویش نیست
تا تو ناکامی نبینی کی توانی یافت کام
[...]
یک قدم ازخویش بیرون نه که گامی بیش نیست
دامن خود را بگیر از پس مرو ره بیش نیست
گر هوای عشق داری خویش را بی خویش کن
کآشنای عشق او جز عاشقی بی خویش نیست
بر امید وصل عمری بار هجرانش بکش
[...]
از بلای عشق تو تنها دل ما ریش نیست
کیست در عهد تو کاو را این بلا در پیش نیست
بیش از این ای گل در آزار دل بلبل مکوش
چون بقای حسن رویت چند روزی بیش نیست
از لبت بی سهمِ تیرِ غمزه ات بوسی هوس
[...]
کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیست
قرب نزدیکان مجلس حرف و صوتی بیش نیست
در صلات عاشقان دوری و تنهاییست رکن
گو قضا کن طاعت خود هر که اینش کیش نیست
ما نکو دانیم طور حسن دور افتاده دوست
[...]
حاصل دنیای فانی جز غم و تشویش نیست
مد عمر جاودانش آه حسرت بیش نیست
پشه تا بر دیده من خواب شیرین تلخ کرد
گشت معلومم که نوش این جهان بی نیش نیست
تخم حاجتمندی دنیا به قدر آرزوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.