دیده شبنم گر از روی گلستان روشن است
چشم گریان من از رخسار جانان روشن است
روشن از خورشید تابان است اگر روی زمین
ظلمت آباد دل از آیینه رویان روشن است
می کند دل را سیه، رویی که شرم آلود نیست
محفل ما از چراغ زیر دامان روشن است
گریه از آیینه دل می زداید تیرگی
شمع چندانی که چشمش هست گریان روشن است
حسن کامل را به از حیرت نباشد شاهدی
راحت قربانیان از چشم حیران روشن است
بر مزار عاشقان گر نیست شمعی گو مباش
کز دل خونگرم خود خاک شهیدان روشن است
قسمت ما نیست از صبح وطن جز تیرگی
چشم ما از سرمه شام غریبان روشن است
کار گویا می کند کوته زبان لاف را
جوهر شمشیر از زخم نمایان روشن است
می توان ره بردن از عنوان به مضمون نامه را
خلق صاحبخانه از سیمای دربان روشن است
در حریم زلف خود باد صبا را ره مده
کز دل سوزان عاشق این شبستان روشن است
گر شود روشن ز مهر و مه سرای دیگران
خانه اهل کرم صائب ز مهمان روشن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خلوت تن از فروغ جوهر جان روشن است
آری این مهمانسرا از فیض مهمان روشن است
از گداز تن دل ارباب عرفان روشن است
گرنه باور داری از شمع شبستان روشن است
کی نهان مانند در آفاق صاحب گوهران
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.