گنجور

 
صائب تبریزی

رزق هر کس چون صدف از عالم بالا بود

فارغ از چین جبین موجه دریا بود

از دو عالم در گذشتم تا شدم فرد از جهان

زور بر راه آورد چون راهرو تنها بود

محو گردد نقش هستی دل چو گردد صیقلی

جوهر فولاد در آیینه ناپیدا بود

سرمه بیداری دزدست خواب پاسبان

می رود ایمان به غارت دل چو نابینا بود

گر فتد بینا و نابینا به چاهی از قضا

زان میان خجلت نصیب دیده بینا بود

نیست صدر و آستان در مجلس روشندلان

جای کف مانند عنبر بر سر دریا بود

از تبسم چون دهد پیوند دلها را به هم؟

آن که از چین جبین شیرازه دلها بود

گفتگوی طوطیان صائب سراسر قالبی است

هر که بی تعلیم می گوید سخن گویا بود

 
 
 
امیر معزی

ماه را ماند که اندر صدرهٔ دیبا بود

ماه کاندر صُدرهٔ دیبا بود زیبا بود

عاشقان را دل به‌دام عنبرین کردست صید

صید دل باید چو دام از عنبر سارا بود

عنبر سارای او باشد نقاب لاله برگ

[...]

خواجوی کرمانی

دیگرانرا عیش و شادی گرچه در صحرا بود

عیش ما هر جا که یار آنجا بُود آنجا بُود

هر دلی کز مهر آن مه روی دارد ذرّه یی

در گداز آید چو موم ار فی المثل خارا بود

سنبلت زانرو ببالا سر فرود آورده است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

در دو عالم چون یکی دارندهٔ اشیا بود

هر یکی در ذات آن یکتای بی همتا بود

جنبش دریا اگر چه موج خوانندش ولی

در حقیقت موج دریا عین آن دریا بود

عقل کل موجود گشت اول به امر کردگار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
شیخ بهایی

اگر ماهی از سنگ خارا بود

شکار نهنگان دریا بود

صائب تبریزی

بر دل بی آرزو زندان تن صحرا بود

چشمه سوزن به تار بی گره دریا بود

بر ندارد دانه در زیر زمین چشم از سحاب

خاکساران را نظر بر عالم بالا بود

خون همت را به جوش آرد لب خشک سؤال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه