می روشن گهران چهره گلفام بود
نقل صاحب نظران چشم چو بادام بود
لب نو خط تو از چشم، سیه مست ترست
دانه خال تو گیرنده تراز دام بود
گرچه در ساغر خوبان دگر درد می است
خط به گرد لب او، خط لب جام بود
ناامید از سر کوی تو چرا برگردد؟
قانع از بوسه فقیری که به پیغام بود
کف خاکی که ز کوی تو کنم بر سر خویش
خشکی مغز مرا روغن بادام بود
چهره ای را که خط از صبح بناگوش دمد
پیش صاحب نظران نیک سرانجام بود
می فتد زود سبک مغز ز معراج غرور
چه قدر کوزه خالی به لب بام بود؟
پختگی جمع محال است شود با دولت
سایه پرورد پر و بال هما خام بود
لب بی وقت گشودن پر و بال اجل است
نشود کشته خروسی که بهنگام بود
تلخی مرگ به کامش می لب شیرین است
دهن هرکه بدآموز به دشنام بود
حاصلش نیست به جز روسیهی همچو عقیق
غرض خلق ز همواری اگر نام بود
چه خیال است به این نشأه تواند پرداخت؟
صائب آن کس که در اندیشه انجام بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مردم دیده اقبال هنر، جعفرخان
که مدامش بکف بخت می کام بود
کرم ایزدیش داده گرامی پسری
که بماند بجهان تا زجهان نام بود
هاتفی از پی تاریخ بگوش دل گفت
[...]
ای خوش آن صیدی که صیاد باورام بود
خنک آنمرغ که باغش شکن دام بود
هر که لیلی دهدش سر به بیابان جنون
همچو مجنون همه جا وحش باورام بود
هر که را عقرب زلفت نکند پخته به نیش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.