ابروی او نرفت ز مد نظر مرا
در زیر تیغ، زندگی آمد بسر مرا
دارم چو شمع گردنی از موم نرمتر
تیغ برهنه است نسیم سحر مرا
زخم زبان مرا نتواند گرفته ساخت
دل وا شود چو آبله از نیشتر مرا
بر رشته گسسته عمر سبک عنان
باشد خطر چو سبحه ز صد رهگذر مرا
هر چند بگسلد رگ جان، نگسلم ازو
پیوند دیگرست به موی کمر مرا
پیری مرا به گوشه عزلت دلیل شد
بال شکسته شد به قفس راهبر مرا
تا در کمند رشته هستی فتاده ام
دل خوردن است کار چو عقد گهر مرا
صائب دو عالم از اثر توتیای فقر
افتاد چون دو قطره اشک از نظر مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و دردهای زندگی شاعر است. او با اشاره به سختیهای زندگی و مشکلاتی که تحت فشار آنها قرار دارد، از عواطف و ارتباطات خود میگوید. شاعر از زخمهای زبان و چالشها سخن میگوید که نمیتواند او را تسلیم کند و به پیوند عمیقش با معشوق اشاره میکند که همچنان پایدار است. همچنین به پیری و عزلت به عنوان تجربههایی که او را راهنمایی میکند، اشاره دارد. در پایان، شاعر به احساس فقر و اندوهی که در دل دارد اشاره میکند، که باعث میشود او مانند قطره اشکی از چشمانش بیافتد. این اشعار بیانگر دردی عمیق و جستجوی معنا در زندگی است.
هوش مصنوعی: ابروی او همیشه در ذهن من است و تحت تاثیر زیباییاش، زندگیام تحت فشار و سختی گذرانده میشود.
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که گردنش نرمتر از موم است و نسیم صبح، به مانند تیغی برهنه، بر من تاثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: زخمهای زبانی نمیتوانند مرا ناراحت کنند، زیرا دل من مانند آبلهای است که از نیشتر باز میشود و این دردها نمیتوانند تاثیری بر من بگذارند.
هوش مصنوعی: زندگی مانند رشتهای است که به راحتی میتواند پاره شود و در این میان، خطرات بسیاری وجود دارد. همانطور که یک گردنبند از هزاران رشته عبور میکند، من نیز از میان مسیرهای زیادی عبور میکنم.
هوش مصنوعی: هرچند که رابطه عاطفیام ممکن است دچار مشکل شود، اما هنوز هم پیوند دیگری بین من و او وجود دارد که به اندازهای عمیق است که نمیتوانم از آن جدا شوم.
هوش مصنوعی: پیری و کهنسالی باعث شده است که به گوشهای از تنهایی و انزوا بروم. حس میکنم که بالهای من شکسته و دیگر نمیتوانم پرواز کنم، بنابراین همچون پرندهای در قفس نیاز به هدایت و راهنمایی دارم.
هوش مصنوعی: من در دام زندگی گرفتار شدهام و در این وضعیت، دلنگرانی و غم خوردن، نشانه ارزش و زیبایی وجود من است.
هوش مصنوعی: فقر تو باعث شد که همه چیز از یادم برود، مانند اشکی که از چشم میچکد و ناپدید میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا
گوئی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا
در حال خویشتن چو همی ژرف بنگرم
صفرا همی برآید از انده به سر مرا
گویم: چرا نشانهٔ تیر زمانه کرد
[...]
ای کرده در جهان غم عشقت سمر مرا
وی کرده دست عشق تو زیر و زبر مرا
از پای تا به سر همه عشقت شدم چنانک
در زیر پای عشق تو گم گشت سر مرا
گر بیتو خواب و خورد نباشد مرا رواست
[...]
دیوانه کرد زلف تو در یک نظر مرا
فریاد ازان دو سلسله مشک تر مرا
سنگین دل تو سخت تر از سنگ مرمر است
کوه غم است بر دل ازان سنگ، مر مرا
دی غمزه تو کرد اشارت به سوی لب
[...]
ای سوخته ز آتش عشقت جگر مرا
وی برده درد عشق تو از خود بدر مرا
عشق تو چون قضای ازل خواهدم بکشت
معلوم شد ز عالم غیب این قدر مرا
عمرم گذشت و از تو خبر هم نیافتم
[...]
آن چشم نرگس به سر آن پسر مرا
چون لاله ساخت غرقه به خون جگر مرا
نیک و بدی چو هست به تقدیر چون کنم
زاهد رسید هم زقضا این قدر مرا
دردی است در دلم که مداوا لبان اوست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.