گنجور

 
صائب تبریزی

ابروی او نرفت ز مد نظر مرا

در زیر تیغ، زندگی آمد بسر مرا

دارم چو شمع گردنی از موم نرمتر

تیغ برهنه است نسیم سحر مرا

زخم زبان مرا نتواند گرفته ساخت

دل وا شود چو آبله از نیشتر مرا

بر رشته گسسته عمر سبک عنان

باشد خطر چو سبحه ز صد رهگذر مرا

هر چند بگسلد رگ جان، نگسلم ازو

پیوند دیگرست به موی کمر مرا

پیری مرا به گوشه عزلت دلیل شد

بال شکسته شد به قفس راهبر مرا

تا در کمند رشته هستی فتاده ام

دل خوردن است کار چو عقد گهر مرا

صائب دو عالم از اثر توتیای فقر

افتاد چون دو قطره اشک از نظر مرا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۷۲۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ناصرخسرو

آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا

گوئی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا

در حال خویشتن چو همی ژرف بنگرم

صفرا همی برآید از انده به سر مرا

گویم: چرا نشانهٔ تیر زمانه کرد

[...]

انوری

ای کرده در جهان غم عشقت سمر مرا

وی کرده دست عشق تو زیر و زبر مرا

از پای تا به سر همه عشقت شدم چنانک

در زیر پای عشق تو گم گشت سر مرا

گر بی‌تو خواب و خورد نباشد مرا رواست

[...]

امیرخسرو دهلوی

دیوانه کرد زلف تو در یک نظر مرا

فریاد ازان دو سلسله مشک تر مرا

سنگین دل تو سخت تر از سنگ مرمر است

کوه غم است بر دل ازان سنگ، مر مرا

دی غمزه تو کرد اشارت به سوی لب

[...]

حسین خوارزمی

ای سوخته ز آتش عشقت جگر مرا

وی برده درد عشق تو از خود بدر مرا

عشق تو چون قضای ازل خواهدم بکشت

معلوم شد ز عالم غیب این قدر مرا

عمرم گذشت و از تو خبر هم نیافتم

[...]

صوفی محمد هروی

آن چشم نرگس به سر آن پسر مرا

چون لاله ساخت غرقه به خون جگر مرا

نیک و بدی چو هست به تقدیر چون کنم

زاهد رسید هم زقضا این قدر مرا

دردی است در دلم که مداوا لبان اوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه