پیری که بار عشق به دوش رضاکشد
در گوش چرخ حلقه ز قد دوتا کشد
تا حفظ آبروی قناعت میسرست
خاکش به سر که منت آب بقا کشد
نتوان به پای سعی دویدن ز خویش
کو دست جذبه ای که گریبان ما کشد
ایمن مشو به پاک نهادی ز جور چرخ
چون دانه پاک شد تعب آسیا کشد
گشتیم گرد عالم ودر یک گل زمین
خاری نیافتیم که دامان ما کشد
داغم که خار خار طلب آفتاب را
چندان امان نداد که خاری ز پا کشد
صائب مقام امن درین روزگار نیست
خود را مگر کسی به حریم رضا کشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به دغدغههای پیری و عشق اشاره میکند. او به چرخ فلک اشاره دارد که زندگی در آن دور میزند و بر اهمیت قناعت تأکید مینماید. او میگوید که نباید به تلاشهای بیرونی وابسته بود، زیرا زندگی ممکن است غیرقابل پیشبینی باشد. شاعر به جستجوی معنای واقعی و امنی در زندگی میپردازد و در نهایت اشاره میکند که تنها راه نجات، در پناه رضا و خلوص نیت است. او از تجربههای تلخی مانند تلاش برای رسیدن به خواستهها و مواجهه با ناکامیها سخن میگوید.
هوش مصنوعی: پیرمردی که عشق را با خود دارد و به زندگی خود راضی است، به قدری استوار و قوی است که میتواند حلقهای از دو برابر قامتش را دور گردن آسمان بیندازد.
هوش مصنوعی: در صورتی که بتوان قناعت و اقتصاد را رعایت کرد، بهتر است که انسان به ننگ و ذلت تن دهد تا اینکه برای تأمین نیازهای خود به دیگران وابسته باشد و از آنها طلب یاری کند.
هوش مصنوعی: انسان به تنهایی نمیتواند به هدفهایش برسد، مگر اینکه نیرویی خاص او را کمک کند و به جلو سوق دهد.
هوش مصنوعی: به اطمنان به نیکی و پاکی خود دلخوش نباش، زیرا همانطور که دانهای که پاک شده در آسیا آزار میبیند، تو نیز تحت تاثیر دنیای ناپاک و ظلمهای آن قرار خواهی گرفت.
هوش مصنوعی: در سفر به دور دنیا، هیچ چیز و هیچ دشواری نیافتیم که بتواند ما را به خود مشغول کند یا ما را متوقف کند.
هوش مصنوعی: دلم به شدت آسیب دیده است و این درد به قدری عمیق است که حتی اجازه نمیدهد که کسی از درد و رنجش رها شود.
هوش مصنوعی: در این دوره turbulent، هیچکس در امنیت کامل نیست؛ مگر اینکه کسی خود را به جایی که رضایت و آرامش وجود دارد، برساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی که جان من ز فراقش بلا کشد
آنروز عرش غاشیهٔ کبریا کشد
ما را یکیست وصل و فراقش چو هر دو زوست
این غم نه کار ماست که این غم کیا کشد
نامرد باشد آنکه وفا نشمرد ازو
[...]
جرمی که رخت ما به حریم فنا کشد
بهتر ز طاعتی که به عجب و ریا کشد
هر دم ز بزم عیش نهم رو به راه زهد
بازم کمند گیسوی چنگ از قفا کشد
گو جام صاف و دامن معشوق ساده گیر
[...]
دل چون ز خاک راه طلب توتیا کشد
از روی میل خار مغیلان بپا کشد
ما را نه زور جذبه شوقی بود که مرگ
دامان آرزوی تو از دست ها کشد
یکره بروی جان بلب آمده بخند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.