گنجور

 
صائب تبریزی

از رشته جان تاب برد موی میانش

از رفتن دل آب خورد سرو روانش

آن شاهسواری که منم دل نگرانش

تیری است که از خانه زین است کمانش

چون نقطه موهوم که قسمت کندش هیچ

پوشیده تر از خنده شود راز دهانش

در جلوه گهش زخم نمایان بود آغوش

ترکی که به شمشیر زند حرف،میانش

از جلوه کند آب دل اهل نظر را

پیوسته ازان تازه بود سرو روانش

از گرد لبش چون خط مشکین نشود دور

حرفی که ندانسته برآید ز دهانش

از خانه آیینه صبوحی زده آید

از چشم خود آن کس که بود رطل گرانش

گر تیغ زبانش نکند موی شکافی

مشکل که حدیثی به لب آید ز دهانش

دارد چو هدف درخم من سخت کمانی

کز تیر کجی برد برون زور کمانش

موری است کشیده است به بر تنگ شکررا

خالی که نمایان شده از کنج دهانش

صائب چه خیال است که در دست من افتد

سیبی که سهیل است ز خونابه کشانش

 
 
 
حکیم نزاری

هیهات نزاری بنگر بوسه ستانش

زلفش بکش و لب بگز و بوسه ستانش

با آن که چنین است مشو غرّه به حسنش

بی کار چرا باشی مگذار چنانش

مگریز ز تیرِ مژۀ مستش اگرچه

[...]

ابن یمین

هر نکته که از گفتن آن بیم گزندست

از دشمن و از دوست نهان دار چو جانش

هر گاه که خواهی بتوان گفت و چو گفتی

هر وقت که خواهی نتون کرد نهانش

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
خواجوی کرمانی

بیرون ز کمر هیچ ندیدم ز میانش

جز خنده نشانی نشنیدم ز دهانش

زان نادره ی دور زمان هر که خبر یافت

نبود خبر از حادثه ی دور زمانش

بگذشت و نظر بر من بیچاره نیفکند

[...]

محتشم کاشانی

صد سال ز من دارد اگر هجر نهانش

به زان که ببینم به طفیل دگرانش

می‌کرد شبی نسبت خود شمع به خوبان

چون خواست که نام تو برد سوخت زبانش

دل داشت یقین نیستی آن دهن اما

[...]

عرفی

آن گه که تو باشی در مردن نگرانش

با صد هوس از دل نرود حسرت جانش

دل بهر هلاک از تو طلب کرد نگاهی

غافل که دهد عمر ابد لذت جانش

بی بهره شهید تو که از پرسش محشر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عرفی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه