دهان تنگ تو هر خردهدان نمیداند
که غیب را به جز از غیبدان نمیداند
اگرچه گام نخستین گذشتم از دو جهان
هنوز شوق مرا خوش عنان نمیداند
کسی که نیست تُنُکمایه از شعور و خرد
به هر بها که بود می گران نمیداند
نفس گداخته خود را به گلستان برسان
که ایستادگی این کاروان نمیداند
ملایمت سپر انقلاب دوران است
که نخل موم بهار و خزان نمیداند
به نام بلبل من گرچه باغ شد مشهور
هنوز نام مرا باغبان نمیداند
به داغ عشق بسوز و بساز چون مردان
که آفتاب قیامت امان نمیداند
خوشند اهل سعادت به سختی از دنیا
هما ز مایده جز استخوان نمیداند
عجب که برخورد از روزگار پیری هم
چنین که قدر جوانی جوان نمیداند
ز پوست راه به مغز ندیده نتوان برد
طبیب حال دل ناتوان نمیداند
نشد به رخنه دل هرکه آشنا صائب
ره برون شد ازین خاکدان نمیداند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره محدودیتهای درک انسانی و ناتوانی در فهم عمیق حقایق و همچنین درد و عشق است. شاعر به بررسی عدم آگاهی انسانها از مسائل اساسی زندگی و غیبتهای معنوی میپردازد. او به این نکته اشاره میکند که علیرغم تلاشها و تجارب، درک کامل از عشق و وجود ندارد و انسانها تنها به ظواهر زندگی توجه دارند. همچنین تأکید میشود که زندگی سخت و رنجآور است و افراد با وجود سختیها، به دنبال صبر و استقامت هستند. در مجموع، شعر به احساسات عمیق انسان و چالشهای وجودی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: دهان کوچک تو نمیداند که رازها و ناشناختهها را فقط کسی میشناسد که خود از آنها آگاه باشد.
هوش مصنوعی: اگرچه من اولین قدم را از دو جهان برداشتهام، اما هنوز شوق و اشتیاق من را به خوبی نمیشناسد.
هوش مصنوعی: شخصی که از دانش و فطانت برخوردار نیست، هر چقدر هم که چیزی را گران قیمت بداند، ارزش واقعی آن را نمیفهمد.
هوش مصنوعی: خود را به جایی برسان که بتوانی به زیبایی و آرامش برسد، زیرا این گروه در حال حرکت و ایستادگی نمیتواند به درستی درک کند.
هوش مصنوعی: نرمی و ملایمت، ابزار دفاع از تغییرات زمانه است و درخت نخل نمیفهمد که بهار و پاییز چه تفاوتی دارند.
هوش مصنوعی: بلبل من، هرچند که نامش در باغ معروف است، اما هنوز کسی او را باغبان نمیشناسد.
هوش مصنوعی: عشق را تحمل کن و با آن زندگی کن، مانند مردانی که میدانند روز قیامت هیچ کس به آنها رحم نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: اهل خوشبختی در دنیا به سختی و رنج زندگی میکنند و جز از استخوان چیز دیگری از مایدههای این دنیا نمیشناسند.
هوش مصنوعی: عجیب است که روزگار، حتی در دوران پیری هم نمیداند چقدر ارزش جوانی را دارد.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به عمق مطلب، فقط از سطح و ظاهر آن نمیتوان گذشت. طبیب، که وظیفهاش درمان دردهاست، از حال دل کسی که در درونش رنج میکشد، آگاه نیست.
هوش مصنوعی: هرکسی که با دل آشنا باشد، نمیتواند از این زندگی پر از درد و رنج خارج شود. او نمیداند که چگونه باید از این دنیای سخت عبور کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم به ملک قناعت نشان نمیداند
فغان که این سگ نفس استخوان نمیداند
شتاب عمر دلم را به شکوه آورده
جرس به جز گله کاروان نمیداند
یکیست انجمن و خلوتم ز شور جنون
[...]
به غیر کار جفا آسمان نمیداند
خموش باش که گردون زبان نمیداند
به تنگنای جهانم ملال و عیش یکیست
که مرغ بیضه بهار و خزان نمیداند
ز لطف نیست مرا گر گذاشتهست به باغ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.