راه خوابیده رسانید به منزل خود را
نرساندی تو گرانجان به در دل خود را
تا چو گرداب توان ریشه رسانید به آب
همچو کشتی مکن آلوده ساحل خود را
نقد هستی است گرامی تر ازان ای غافل
که کنی خرج به اندیشه باطل خود را
نشود خرج زمین قطره چو گوهر گردید
برسان زود به آرامگه دل خود را
در چنین فصل بهاری نشوی چون مجنون؟
می شماری اگر از مردم عاقل خود را
سر سودازده را تیغ بود سایه بید
وارهان زود ازین عقده مشکل خود را
حسن لیلی چه خیال است شود پرده نشین؟
چه تسلی دهی از دیدن محمل خود را؟
گوهری نیست درین قلزم خونین صائب
پوچ (و) بی مغز مکن چون کف ساحل خود را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
راه خوابیده رسانید به منزل خود را
نرساندی تو گرانجان به در دل خود را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.