به ساغر احتیاجی نیست حسن نیم مستش را
که می جوشد می از پیمانه چشم می پرستش را
به چندین دست نتوانست مژگانش نگه دارد
ز افتادن به هر جانب نگاه نیم مستش را
نمی سازد پریشان مغز را بوی حنا چندین
کدامین سنگدل بر چشم مالیده است دستش را
در آغوش نگین دان نیست آرامش ز بی تابی
گهر در خانه زین دیده پنداری نشستن را
به صید ماهیان، زلف کجش گر سر فرود آرد
ربایند از دهان یکدگر چون طعمه شستش را
ز حیرت می رود گیرایی از سرپنجه شیران
به هر صحرا که راه افتد غزال شیر مستش را
اگر ذوق شکستن این دل چون شیشه دریابد
چو سنگ از مومیایی پاس می دارد شکستش را
شود مستغنی از دریا ز آب و دانه گوهر
گذارد چون صدف بر روی هم هر کس که دستش را
ز بی برگی به هر کس داد برگ عیش، خرسندی
به صد خرمن گل بی خار ندهد خار بستش را
ز درد من درین عالم کسی صائب خبر دارد
که خالی آورد بیرون ز کام بحر شستش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حالتی عاشقانه و مستی میپردازد که ناشی از زیبایی و جذبه محبوب است. او عنوان میکند که حسن محبوب با چشمان نیمه مستش نیازی به ساغر ندارد و خود مینوشاند. شاعر از ناتوانی در نگهداشتن مژگان محبوب به دلیل افتادن و غم فراق صحبت میکند. همچنین، به زیبایی زلف محبوب اشاره کرده و شکستن دل را مانند شیشهای شکننده توصیف میکند. در نهایت، شاعر به درد و غم خود از این عشق و عدم درک دیگران از حالش اشاره میکند و در نهایت میگوید که تنها کسی که از حال او خبر دارد، خود اوست.
هوش مصنوعی: نیاز به جام نداریم که زیبایی نیمه مستش خود به خود شراب را از چشمانش میجوشاند و محبتش را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: او نتوانست با چندین دست مژگانش را نگه دارد تا از افتادن جلوگیری کند و در هر طرف، نگاهی خوابآلود به اطرافش داشت.
هوش مصنوعی: بوی حنا نمیتواند مغز کسی را دچار آشفتگی کند؛ چون افرادی که دل سنگی دارند، بر روی چشمان خود با دستشان، چیزهایی را مالیدهاند.
هوش مصنوعی: در آغوش نگین، هیچ آرامشی نیست؛ زیرا از بیتابی گوهر در خانه، انگار که نشستن را میپنداری.
هوش مصنوعی: اگر زلف کج او بر سرش خم شود، ماهیان به دام او خواهند افتاد و مانند طعمههایی که در دهان هم هستند، از یکدیگر گرفته خواهند شد.
هوش مصنوعی: در اثر شگفتی، قدرت شیران از سرپنجههایشان فرار میکند و به هر دشت و صحرا که بروند، غزالی که مست شیر است، به دنبالشان میافتد.
هوش مصنوعی: اگر دل من مانند شیشه بشکند و کسی که سنگی است این را بفهمد، با احتیاط و با دقت از آن محافظت میکند تا نشکند.
هوش مصنوعی: انسانی که از دریا و نعمتهایش بینیاز شود، مانند صدفی است که مروارید را بر روی هم میگذارد. هر کسی که دارای چنین دستی باشد، میتواند از ثروت و نعمات بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: از بیبرگی به هر کسی که شادی و لذت میدهد، خوشحالی واقعی به اندازهی صدها خوشه گل بدون خار ارائه نمیدهد. او هیچ چیزی از رنج و زحمتش را نمیتواند به کسی دیگری بدهد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، هیچکس از درد من باخبر نیست که بتواند مانند دریا، آب زلالی را خارج کند و من از آن کام بگیرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
می حمرا بشادی خور و زو کن روی را حمرا
که صفرای رخ من بس نباید روی تو صفرا
چنان در چشم دل بنشست تاب قهرت ایشان را
که آتش در دل آهن که آهن در دل خارا
خطابی با فلک کردم که از تیغ جفا کشتی
شهان عالم آرا و جوانمردان برمک را
زمام حل و عقد خود نهادی در کف قومی
که از روی خرد باشد بر ایشان صد شرف سگ را
نهان در گوش جانم گفت فارغ باش و خوش بنشین
[...]
بیا در بحر و دریا شو رها کن این من و ما را
که تا دریا نگردی تو ندانی عین دریا را
اگر موجت از آن دریا درین صحرا کشد روزی
چنانت غرقه گرداند که ناری یاد از صحرا
اگر امواج دریا را بجز دریا نمی بینی
[...]
نیاز از ناز به سازد در این ره کاسب جنگی را
بود بر گستوان بهتر بروز جنگ از هرا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.