صبر هرچند به دل رنگ حضر میریزد
شوق از خانه برون رخت سفر میریزد
صدف از تشنهلبی مشرق تبخال شده است
ابر در کام نهنگ آب گهر میریزد
عارفان جان خود از خصم ندارند دریغ
گل به دامان صبا زر به سپر میریزد
با سبکدستی ما برق حوادث چه کند؟
جرأت کشتی ما رنگ خطر میریزد
بس که از سبزهٔ آن طرف بناگوش تر است
خط ریحان چمن خاک به سر میریزد
برگریزان کرم لذت دیگر دارد
گرد آن نخل که بیخواست ثمر میریزد
هر زمین تخمی و هر تخم زمینی دارد
داغ، ته جرعه خود را به جگر میریزد
مور ما را به کف دست سلیمان برسان
تا ببینی به تکلم چه شکر میریزد
دل محال است لب از حرف شکایت بندد
شعله را تا نفسی هست شرر میریزد
با لب او سخن از حسن گلوسوز زده است
زهر خود را خط سبزش به شکر میریزد
دیده از اشک و لب از آه و دل از داغ پُر است
عشق در هر گذری رنگ دگر میریزد
نیست جز خامهٔ صائب که زوالش مرساد!
رگ ابری که شب و روز گهر میریزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ناز گلبرگ رخت سنبل تر میریزد
لالهٔ سوختهدل خون جگر میریزد
هرشب از شرم گلستان جمالت صنما
آب از چهره خورشید و قمر میریزد
زلف تست آنکه پریشان شود از باد صبا
[...]
«در دلم لالهصفت، خون جگر میریزد
صدف دیده به رخ، لؤلؤ تر میریزد»
هر زمان یاد کنم از لب عطشان حسین
دجلهسان، آب سرشکم ز بصر میریزد
بهر خونی که چکید از گلوی او به زمین
[...]
زلف از شانه بروی چو قمر میریزد
یا که بر برگ سمن سنبل تر میریزد
هر دلی کی هدف ناوک نازش گردد
غمزه اش خون دل اهل نظر میریزد
گر نقاب افکند از روی جود آنزهره جبین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.