به یک زخم نمایان سرفرازم از شهیدان کن
چو صبح وصل خندانم ازین لطف نمایان کن
اگر خواهی که خورشید از گریبانت برون آید
سحرخیزی فن خود همچون صبح پاکدامان کن
نگاه شور چشمان می برد شیرینی از شکر
لب پر خنده خود را ز چشم غیر پنهان کن
به زلف خود مشو مغرور و عالم را مزن بر هم
حذر از ناله زنجیر سوز بیگناهان کن
به عزم سیر با اغیار چون در بوستان گردی
چو بینی سنبلی را یاد این خاطر پریشان کن
گلت پا در رکاب جلوه باد خزان دارد
برو ای بلبل بی درد آه و ناله سامان کن
خیال زنده رود از سینه گرد غم برد صائب
چو غم زور آورد بر خاطرت یاد صفاهان کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوعات عشق، یاد شهیدان و زیباییهای زندگانی میپردازد. او از محبوب خود میخواهد که با سحرخیزی و پاکدامنی، نشاط و روشنی را به زندگیاش بیاورد. شاعر از زیباییهای عشق و همچنین حسرت و اندوه ناشی از جدایی صحبت میکند و به لزوم پنهان کردن عشق از چشم دیگران اشاره میکند. همچنین به خطرات غرور در عشق و یادآوری مصائب بیگناهان اشاره میشود. در نهایت، شاعر با یادآوری خاطراتی از زادگاهش، به غم و اندوه خود در مواجهه با مشکلات و یاد آوری صفاهان میپردازد.
هوش مصنوعی: با یک زخم آشکار، من را بر افراز به عنوان یکی از شهیدان؛ زیرا از لطف تو، به مانند صبح وصال، خندان و شاداب هستم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که نور و روشنی به زندگیات وارد شود، باید همانند صبح زود از خواب برخیزی و به کار و کوشش بپردازی.
هوش مصنوعی: نگاه پرشور چشمانت شیرینی را از لبان خندانم میگیرد؛ پس آن را از چشم دیگران پنهان کن.
هوش مصنوعی: به موهای خود مغرور نشو و دنیای اطرافت را بهم نزن. از ناله و فریاد بیگناهان که در زنجیرند، احتیاط کن.
هوش مصنوعی: وقتی تصمیم میگیری با دیگران سفر کنی و در باغ قدم بزنی، اگر به گل نرگسی برخورد کردی، به یاد آن دوست خاص خودت دلتنگی کن.
هوش مصنوعی: گلی که در مسیر بادی سرد و خزانی قرار دارد، خوشبو و زیباست. ای بلبل، بیخیال غم و اندوه، بهتری برای خودت بساز و به مکان آرامش برو.
هوش مصنوعی: وقتی غم به دل انسان فشار میآورد و او را به درد میآورد، یاد صحنههای زیبا و دلانگیز زندهرود میتواند تسکین دهنده باشد. یادآوری زیباییهای اصفهان میتواند انسان را از غم و اندوه دور کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را گلستان کن
به گفت تلخ چون می عاشقان را مست و غلتان کن
از آن زلف پریشان نامزد کن باد را، ور کس
به عهدت خواب خوش دارد، همه خوابش پریشان کن
مگو «پیراهن زیبایی آمد چست بر یوسف »
[...]
بیا ای ساقی گلرخ می گلرنگ گردان کن
به روی گل گل از می مجلس ما را گلستان کن
نباشد مفلسان شب نشین را دسترس شمعی
سوی ویرانه ما آی و کار ماه تابان کن
به سختی می رود جان از تنم نادیده دیدارت
[...]
جهان را محتسب، چندی به کام می پرستان کن!
ز می خمخانه ها را رشک کهسار بدخشان کن!
ز قید بوریا هم درد اگر داری مجرد شو
سموم آه را آتش فروز این نیستان کن
خرامت را بود کیفیت گردیدن ساغر
[...]
ترشح مایهای ناز دلی را محو احسانکن
تبسم میکند آیینه برگیر و نمکدان کن
طربگاه جهان رنگ استعداد میخواهد
در اینجا هر قدر آغوشگردی گل به دامان کن
شکست خودسری تسخیر صد حرص و هوس دارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.