از تماشای پریشان جهان دلگیر باش
واله یک نقش چو آیینه تصویر باش
چو تو بیرون آمدی از بند و زندان لباس
سر به سر روی زمین گو خار دامنگیر باش
خصم روگردان چو شد از زخم او ایمن مشو
واقف پشت کمان بیش از دم شمشیر باش
رزق صرصر می شود آخر چراغ عاریت
از فروغ فروزان همچو چشم شیر باش
شیر خالص می شود هر خون که اینجا می خوری
چند روزی صبر کن میراب جوی شیر باش
از حدیث راست رو گردان مشو چون بیدلان
چون هدف ثابت قدم در رهگذار تیر باش
سیر چشمی هر که را دادند نعمتها ازاوست
گر تو عاشق نعمتی جویای چشم سیر باش
تا بخندد بر رخت پیشانی منزل چو صبح
هم به همت، هم به دست و پای در شبگیر باش
از گرفتاری مشو غافل در ایام نشاط
گر به گلشن می روی چون آب با زنجیر باش
تا چو خضر نیک پی از زندگانی برخوری
هر کجا افتاده ای بینی پی تعمیر باش
مرد نیرنگ خزان و نوبهاران نیستی
در بساط خاک، صائب غنچه تصویر باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.