گنجور

 
صائب تبریزی

ازبیم خط آن لب شد باریک و چنین باشد

آن را که چنین زهری در زیر نگین باشد

درگوشه آن چشم است یاکنج دهن خالش

چون دزد که پیوسته جویای کمین باشد

از شرم عذارتو با آن همه زیبایی

هر جا که رود خورشید چشمش به زمین باشد

از پرتو نور مهر بالیدن ماه نو

چون فربهی رشته از در سمین باشد

آب از گره محکم سختی نبرد بیرون

از می نشود خرم هر دل که حزین باشد

در روی زمین هر کس بندد به گره زر را

خوب است که چون قارون در زیر زمین باشد

شد تازه ز پیغامش زخم دل من صائب

هر کس نمکین افتاد حرفش نمکین باشد