گنجور

 
صائب تبریزی

ازبیم خط آن لب شد باریک و چنین باشد

آن را که چنین زهری در زیر نگین باشد

درگوشه آن چشم است یاکنج دهن خالش

چون دزد که پیوسته جویای کمین باشد

از شرم عذارتو با آن همه زیبایی

هر جا که رود خورشید چشمش به زمین باشد

از پرتو نور مهر بالیدن ماه نو

چون فربهی رشته از در سمین باشد

آب از گره محکم سختی نبرد بیرون

از می نشود خرم هر دل که حزین باشد

در روی زمین هر کس بندد به گره زر را

خوب است که چون قارون در زیر زمین باشد

شد تازه ز پیغامش زخم دل من صائب

هر کس نمکین افتاد حرفش نمکین باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

خوش وقتِ کسی کو را محبوب قرین باشد

ما را بکشد باری گر هجر چنین باشد

مسکین چه کند عاشق جز دردِ دل و زاری

از دوست جدا افتد ناچار حزین باشد

ای دوست بیا بنگر تا چون منِ دل خسته

[...]

کمال خجندی

گرمه به زمین باشد آن زهره جبین باشد

دوری طلبد از ماه نیز چنین باشد

نتوان طلب بوسی کرد از لب خندانش

حلوا نتوان خوردن هرگه نمکین باشد

بی ذکر دی نبود از باد دهانش دل

[...]

حافظ

کِی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد

یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد

از لعلِ تو گر یابم انگشتریِ زنهار

صد مُلکِ سلیمانم در زیرِ نگین باشد

غمناک نباید بود از طعنِ حسود ای دل

[...]

نظام قاری

کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد

یک نکته درین دفتر گفتیم و همین باشد

بخشد کهن آنکش نوپوشی ثمین باشد

یک نکته درین دفتر گفتیم و همین باشد

گرانکله چون خاتم آرم بسر انگشت

[...]

اهلی شیرازی

گویند که با غیری وین گرچه یقین باشد

میدانم و میگویم شاید نه چنین باشد

در پای تو از بختم امید بود مردن

این غایت امید است گر بخت برین باشد

در کوی غم از مجنون پیشیم و تو پس دانی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه