گنجور

 
صائب تبریزی

رخ بهار ز ته جرعه توگلگون شد

زدرد عشق تو رنگ خزان دگرگون شد

زجوش حسن تو شد تنگ آنچنان گلزار

که گل ز رخنه دیوار باغ بیرون شد

چو لاله ساغر یاقوت داغدار شود

ازان شراب که لبهای یار میگون شد

دل خراب مرا جورآسمان کم بود

که چشم شوخ توظالم هم آسمان گون شد

زر تمام عیار از محک شکفته شود

زسنگ روی نتابد کسی که مجنون شد

ز شور حشر به دنبال خود نمی بیند

به جستجوی تو هر کس ز خویش بیرون شد

چنان که سیر فلاخن به سنگ وابسته است

ز کوه درد مرا شور عشق افزون شد

خدا ز صحبت افسردگان نگه دارد

که نبض مرده شد این سیل تا به هامون شد

به برگ سبز همان به که از ثمر سازد

چو سرو هر که درین روزگار موزون شد

شرابخانه اش از سینه جوش زد صائب

ز خارخار محبت دلی که پرخون شد

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

خدایگان بزرگان و مقتدای کرام

که صیت عدل تو معمار ربع مسکون شد

کمال قدر ترا پایه آنچنان عالیست

که اوج قبّۀ چرخش چو صحن هامون شد

هزار بار فزون دیده ام که همّت تو

[...]

امیرخسرو دهلوی

ز دوری تو چو خونابه من افزون شد

مرنج ز اشک من ار آستانت گلگون شد

به گرد کوی تو مردم، نگفتیم که سگی

فتاده بود درین کوی، حال او چون شد

بکش به ناز جهانی که شکل و شوخی تو

[...]

اهلی شیرازی

چو شهسوار مرا رخ ز باده گلگون شد

عنان توسن عقلم ز دست بیرون شد

بیک نظاره دلم برد و مست خویشم کرد

چنانکه هیچ ندانم که حال دل چون شد

چو آن پری ز گل چهره برفکند نقاب

[...]

عرفی

اگر ز کاوش مژگان او دلم خون شد

خوشم که بهر من اسباب گریه افزون شد

دم هلاک، به روی تو، بس که، حیران بود

دلم نیافت، که کی، ز سینه، جان بیرون شد

کدام قطرهٔ خوی، لیلی، از جبین افشاند

[...]

صائب تبریزی

زخنده دل به لعب لعل یار مفتون شد

کباب را زنمک شوق آتش افزون شد

شدم به بتکده از کعبه سر برآوردم

مرا کلید در بسته نعل وارون شد

نرفت از دل من خارخار عشق برون

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه