چو تیغ او به جبین چین جوهر اندازد
به نیم چشم زدن قحطی سر اندازد
خوش آن که گربه سرش تیغ همچو موج زنند
حباب وار کلاه از طرب براندازد
ز بس که تشنه سرگشتگی است کشتی من
همیشه در دل گرداب لنگر اندازد
مرا مسوز که خواهی کباب شد ای چرخ
سپند شوخ من آتش به مجمر اندازد
نماند آینه ای بی غبار در عالم
غبار خاطر من پرده گر بر اندازد
چو شیر گیر شود می پرست، جا دارد
اگر به دختر رز مهر مادر اندازد
لب پیاله شود غنچه از نهایت شوق
اگر دهان تو عکسی به ساغر اندازد
بغیر خامه گوهرفشان من صائب
که دیده مرغ ز منقار گوهر اندازد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به بوسه یار من از پسته شکر اندازد
به بذله از صدف لعل گوهر اندازد
سوی زمین چو ز مشرق فرو رود خورشید
شفق بهانه از رشک خون بر اندازد
ز مهر روی چو ماهش قیامتی آمد
[...]
مرا که طوطی شکر فشان گلشن قدس
چو پیش بلبل نطق اوفتد پر اندازد
عروس این تتق سبز زرنگار ز شرم
چو بکر فکر مرا دید زیور اندازد
فریب و ریو ز سودائیان بیمایه
[...]
اگر نقاب شب از روی مه براندازد
ز مهر فتنه به شام و سحر در اندازد
غلام هندوی آن طرهٔ چو شمشادم
که سایه بر رخ خورشید انور اندازد
اگر فرستد پروانهای به دست خیال
[...]
ز بهر غارت جان عشق لشکر اندازد
به هر دیار که رو آورد براندازد
گهی که چشم تو فرمان دهد به خون ریزی
نخست تیغ تو از ذوق آن سراندازد
میان ما و غمت محرمی ست لیک رقیب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.