لب یاقوت او تا داد از خط عرض لشکر را
حصاری کرد در گرد یتیمی آب گوهر را
تلاش پختگی کردم ز خامی ها، ندانستم
که در خامی بهار بی خزانی هست عنبر را
تهیدستان قسمت را چه سود از رهبر کامل؟
که خضر از آب حیوان تشنه می آرد سکندر را
گسستم از عزیزان رشته امید، تا دیدم
که سازد تنگ چشمی قیمت افزون عقد گوهر را
ز من با ساده لوحی صلح کن کز پاکبازی ها
ز لوح سینه چون آیینه شستم خط جوهر را
نمی لرزد دلم چون نامه از اندیشه فردا
که من ازخود حسابی دیده ام صد بار محشر را
زمین و آسمان را شکوه ام خونین جگر دارد
ز بدخویی چو طفلان می گزم پستان مادر را
نمی دانم چه خواهد کرد با طوفان این دریا
که در موج نخستین، کشتی ما باخت لنگر را
به گرد خاکساری ده جلا آیینه دل را
که روشنگر به از خاکستر خود نیست اخگر را
یکی باشد غنا و فقر در میزان اهل دل
تفاوت نیست در خشکی و دریا آب گوهر را
پی آسایش خود داغ سوزم بر جگر صائب
کز آتش بیش سوزد دوری آتش سمندر را
درین میخانه صائب آن حباب تنگ ظرفم من
که صد ره بر سر دریا شکستم بیش ساغر را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق انسانی و تأملات شاعر در مورد زندگی و روابط میپردازد. شاعر از شدیدترین دردها و ناامیدیها میگوید و در عین حال، زیباییهای نهفته در عالم را نیز در نظر دارد.
او بیان میکند که یک لب یاقوتی (که نماد زیبایی است) میتواند نیازمندان را از چنگال فقر نجات دهد و اشاره میکند که در خامی و ناپختگی زندگی میتواند زیباییهای پنهان وجود داشته باشد.
شاعر نسبت به رهبران و راهنمایان ناکامل انتقاد میکند و تأکید میکند که نباید امید را از عزیزان خود گسسته و قطع کرد.
او همچنین به دلایل سادگی و پاکی نفس خود اشاره میکند و میگوید که واقعیتهای زندگی را به خوبی درک کرده است، حتی اگر دچار ناامیدی شود.
در نهایت، شاعر به تضاد وفقر و غنا اشاره میکند و میگوید که این تفاوتها در نظر اهل دل نمیتواند نیرویی برای جدایی باشد. او در پایان به انواع دردها و ناامیدیهای خود میپردازد و بیان میکند که در میخانه (نماد زندگی و دنیا) با وجود مشکلات و چالشها، همچنان در جستجوی زیبایی و حقیقت است.
هوش مصنوعی: لبهای یاقوتی او باعث شد که خط لشکر را محاصره کند و در دور آب گوهر، حس یتیمی ایجاد کند.
هوش مصنوعی: من سعی کردم از ناپختگی و بیتجربگی خود فاصله بگیرم، اما نمیدانستم که در همین ناپختگی، زیبایی و شکوفایی وجود دارد که مثل بوی خوش عنبر است.
هوش مصنوعی: کسانی که در فقر و تنگ دستی به سر میبرند، از یک رهبر کامل چه فایدهای میبرند؟ چرا که حتی خضر، که نماد دانش و هدایت است، نمیتواند به سکندر، که نماد قدرت و ثروت است، آب زندگی بیاورد.
هوش مصنوعی: از عزیزانم جدا شدم و امیدم را از دست دادم، چرا که دیدم تنگنظری و کمبینی باعث شده است ارزش و بهایی که برای روابط و دوستیها قائل بودم به شدت افزایش یابد.
هوش مصنوعی: با سادگیام از من تجارت صلح کن، چرا که از خلوص نیتی که دارم، تمام خطهای ناپاک را از قلبم پاک کردهام و آن را مثل آینه درخشان کردهام.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر فکر کردن به فردا نلرزد، چون من بارها و بارها تجربهی روزهای سخت و حسابی را داشتهام که شبیه به قیامت بودهاند.
هوش مصنوعی: زمین و آسمان به خاطر بدخلقی من، از درد و رنج من ناله میکنند. مانند کودکی که به خاطر بیادبی و ناآگاهی، به پستان مادرش آسیب میزند، من نیز به اطرافم آسیب میزنم.
هوش مصنوعی: نمیدانم این دریا با طوفانش چه سرنوشتی برای ما رقم خواهد زد، چرا که در اولین موج، کشتی ما لنگر خود را گم کرد.
هوش مصنوعی: برای اینکه دل روشنتر و شفافتر شود، باید به زیبایی و پاکی آن اهمیت بدهیم. در واقع، دل باید از غبار و کدورت دور باشد تا مانند یک آینه درخشان و واضح باشد. به این ترتیب، زیبایی و روشنی دل از خاکستر و بیمهر بودن خود بهتر است، مانند جرقهای که از آتش برخیزد.
هوش مصنوعی: افراد بادل و دلباخته، در نظرشان غنا و فقر تفاوتی ندارد. چه در خشکی و چه در دریا، ارزش و جواهر واقعی آب یکسان است.
هوش مصنوعی: برای راحتی خودم هم که شده، غم زیادی را در دل تحمل میکنم، چون دوری از عزیزانم به شدت آزارم میدهد.
هوش مصنوعی: در این میخانه، من مانند حبابی درون ظرفی کوچک هستم که بارها بر روی دریا افتادهام و ساغر شراب را شکستهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خط از سنگین دلی گفتم برآرد لعل دلبر را
ندانستم رگ گردن شود این رشته گوهر را
نه تبخاله است بر گرد دهان آن پری پیکر
ز تنگی این صدف بیرون لب جا داده گوهر را
سرشک بلبلان برگ گلی نگذاشت بی شبنم
[...]
چه حسن است این که مجنون می کند عقل فسونگر را؟
چه رنگ است این که در خون می کشد، دامان محشر را؟
صفایی کز دم صبح بنا گوش تو می بینم
به خون رشک خواهد غوطه دادن، مهر خاور را
به چشم کم ندیدی ناز خونریز اسیرانش
[...]
رعایت کن زمهر این جمع مضطر را
برادر را و خواهر را و مادر را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.