گنجور

 
صائب تبریزی

لب یاقوت او تا داد از خط عرض لشکر را

حصاری کرد در گرد یتیمی آب گوهر را

تلاش پختگی کردم ز خامی ها، ندانستم

که در خامی بهار بی خزانی هست عنبر را

تهیدستان قسمت را چه سود از رهبر کامل؟

که خضر از آب حیوان تشنه می آرد سکندر را

گسستم از عزیزان رشته امید، تا دیدم

که سازد تنگ چشمی قیمت افزون عقد گوهر را

ز من با ساده لوحی صلح کن کز پاکبازی ها

ز لوح سینه چون آیینه شستم خط جوهر را

نمی لرزد دلم چون نامه از اندیشه فردا

که من ازخود حسابی دیده ام صد بار محشر را

زمین و آسمان را شکوه ام خونین جگر دارد

ز بدخویی چو طفلان می گزم پستان مادر را

نمی دانم چه خواهد کرد با طوفان این دریا

که در موج نخستین، کشتی ما باخت لنگر را

به گرد خاکساری ده جلا آیینه دل را

که روشنگر به از خاکستر خود نیست اخگر را

یکی باشد غنا و فقر در میزان اهل دل

تفاوت نیست در خشکی و دریا آب گوهر را

پی آسایش خود داغ سوزم بر جگر صائب

کز آتش بیش سوزد دوری آتش سمندر را

درین میخانه صائب آن حباب تنگ ظرفم من

که صد ره بر سر دریا شکستم بیش ساغر را

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۳۶۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

خط از سنگین دلی گفتم برآرد لعل دلبر را

ندانستم رگ گردن شود این رشته گوهر را

نه تبخاله است بر گرد دهان آن پری پیکر

ز تنگی این صدف بیرون لب جا داده گوهر را

سرشک بلبلان برگ گلی نگذاشت بی شبنم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
حزین لاهیجی

چه حسن است این که مجنون می کند عقل فسونگر را؟

چه رنگ است این که در خون می کشد، دامان محشر را؟

صفایی کز دم صبح بنا گوش تو می بینم

به خون رشک خواهد غوطه دادن، مهر خاور را

به چشم کم ندیدی ناز خونریز اسیرانش

[...]

صفایی جندقی

رعایت کن زمهر این جمع مضطر را

برادر را و خواهر را و مادر را

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه