در لحد گل نکند شعله داغی که مراست
روغن از ریگ کند جذب چراغی که مراست
درنگیرد نفس شعله به خاکستر سرد
می خونگرم چه سازد به دماغی که مراست
نکند شبنم گل ریگ روان را سیراب
چه کند می به لب خشک ایاغی که مراست؟
دل من گرم نگردد به سخن با هر کس
ندهد نور به هر بزم چراغی که مراست
نیست در زیر فلک پادشهان را صائب
از غم و محنت ایام فراغی که مراست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به احساسات عمیق و غمانگیز خود میپردازد. او به این نکته اشاره میکند که در دلش شعلهای وجود دارد که به سختی میتواند آن را خاموش کند و هر قطره بارانی نیز نمیتواند این شعله را سیراب کند. همچنین بیان میکند که دلش به گفتوگو با دیگران گرم نمیشود و نور زندگی را از هیچ کس نمیگیرد. در پایان، او اشاره میکند که زندگی در زیر آسمان، به رغم مقام و ثروت پادشاهان، پر از غم و محنت است و هیچ کس از این رنجها در امان نیست.
هوش مصنوعی: در قبر، شعلهای که به من مربوط میشود، گل نمیکند و زغال از شن، جاذب نوری میشود که به من ارتباط دارد.
هوش مصنوعی: نفس گرم من در کنار خاکستر سرد، چه تأثیری دارد بر فردی که احساس من را درک نمیکند؟
هوش مصنوعی: آیا شبنم میتواند گل بیابانی را سیراب کند؟ مثل آن دوستی که من دارم و لبهایش خشک است، چه فایدهای برایش دارد؟
هوش مصنوعی: دل من به راحتی با هر سخنی شاد نمیشود؛ فقط گفتارهایی که برای من ارزشمند و روشنیبخشند، به دل من گرمی میبخشند.
هوش مصنوعی: در زیر آسمان هیچ یک از پادشاهان از درد و رنج زمانه در آسایش نیستند؛ این آرامش فقط مختص من است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کار سرجوش کند درد ایاغی که مراست
پر طاوس بود پای چراغی که مراست
نکند شبنم گل ریگ روان را سیراب
تر نگردد ز می ناب دماغی که مراست
خانه خلق اگر از روزنه روشن گردد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.